۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

مقاله دوم حسین علایی، این بار در روزنامه جمهوری اسلامی: بهمن، ماه زوال ديكتاتوري‌ها



حسين علايي 
بهمن ماه براي بسياري از ايرانيان و اخيرا براي كشورهاي عربي ايام پر خاطره و نشاط آوري است. در 12 بهمن سال 1357 مردم ايران توانستند با مبارزات مستمر خود امام خميني را پس از 14 سال تبعيد، با عزت و شكوه تمام به ميهن بازگردانند. شاه پس از سخنراني آيت‌الله خميني عليه اعطاء حق مصونيت قضايي به آمريكائيان به ويژه مستشاران شاغل در ايران، ايشان را در سال 1343 ابتدا به تركيه و سپس به عراق تبعيد كرده بود. در دوران تبعيد امام خميني، حكومت پهلوي آنقدر به بقا و پايداري خود اميدوار بود كه جشن هنر شيراز را با افتضاح تمام برگزار كرد و جشن‌هاي سلطنت 2500 ساله را با حضور تعدادي از سران كشورهاي جهان به راه انداخت. كارتر رئيس‌جمهور وقت آمريكا هم، ايران را جزيرة ثبات ناميد ولي مردم ايران، اين دوران را ايام توسعة ظلم و خفقان مي‌ناميدند و با خود مي‌گفتند: 
فغان زين همه ظلم و بيداد و آه 
شب است و حصار و دل قتلگاه 
گرچه سكوت قبرستاني بر اين دوران حاكم بود ولي بسياري از مبارزين منتظر ايجاد جرقه‌اي بودند تا بساط ظلم و طغيان را از سر كشور برچينند. با رحلت حاج آقا مصطفي فرزند امام خميني در اول آبان ماه 1356 زمينه براي تحرك مردم آفريده شد. مردم با استفاده از اين فرصت در مجالس ختم فرزند مرجع و پيشواي خود به دور هم جمع شدند. امام هم درگذشت فرزندشان را از الطاف خفية الهي ناميدند زيرا بار ديگر مردم ايران را عليه خودكامگي و استبداد نظام سلطنتي به خروش در آورد. به هر حال مردم ايران توانستند با مبارزه‌اي 15 ساله در 22 بهمن سال 1357 حكومت خودكامه و استبدادي محمد رضا پهلوي را ساقط نمايند و به عمر 2500 سالة نظام‌هاي پادشاهي در ايران خاتمه دهند. از فرداي همين روز بود كه فضاي آزادي در ايران طنين افكن شد و مردم توانستند احساس كنند كه حال مي‌توانند حكومت دلخواه خود را با رفتن بر سر صندوق‌هاي رأي و با انتخاباتي آزاد و سالم بر سر كار آورند. 
اما از سال گذشته بهمن ماه براي مردم كشورهاي عربي هم ماه سرنگوني طاغوت‌ها شد. در روزهاي نزديك به آغاز بهمن ماه 1389 حاكم مادام العمر تونس با قيام مردم اين كشور به عربستان گريخت و از 6 بهمن ماه هم قيام گستردة مردم مصر شروع شد و در 22 بهمن سال گذشته هم حسني مبارك ديكتاتور مصر از حكومت 31 ساله به زير كشيده شد. امسال هم در اول بهمن ماه، علي عبدالله صالح رئيس‌جمهور مادام العمر يمن به آمريكا فرار كرد و راه براي ايجاد مردم سالاري در اين كشور باز شد. البته سقوط قذافي هم كه خود را رهبر مردم ليبي مي‌خواند را نبايد از نظر دور داشت. بنابراين به نظر مي‌رسد كه عمر نظام‌هاي استبدادي در جهان به پايان رسيده است و ديكتاتورها نمي‌توانند با خودكامگي بر مردم فرمانروايي كنند.آيا بهمن ماه سال آينده شاهد سقوط ديكتاتورهاي ديگري چون بحرين، سعودي و... خواهيم بود؟
و سيعلم الذين ظلموا‌اي منقلب ينقلبون

منبع: سایت روزنامه جمهوری اسلامی

انتشار عمومی نامه محرمانه احمد صدر حاج سیدجوادی به رهبری پس از ۷ ماه

پیش نویس:  دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، از بنیان‌گزاران نهضت آزادی ایران و فعالان نهضت مقاومت ملی؛ دکترای حقوق و علوم سیاسی؛ دادستان پایتخت در ابتدای دهه ۴۰؛ وکیل بسیاری از فعالان سیاسی و روحانیان (ازجمله حجت الاسلام خامنه ای و آیت الله منتظری ) در دوران پهلوی؛ از تدوین کنندگان و نویسندگان پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ وزیر کشور و وزیر دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان؛ نماینده مجلس شورای ملی (مجلس اول پس از انقلاب ۵۷)؛ سرپرست دائره المعارف تشیع؛ عضو کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه؛ برنده قلم طلایی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در سال ۱۳۸۸؛ و مسن ترین کنشگر سیاسی حال حاضر در ایران است.

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

« وَالصَق بِاهلِ الوَرعِ و الصِّدق، ثُمَّ رُضهُم عَلی أن لا یُطروک و لایُبَجِّحوک بِباطلٍ لَم تَفعَله، فَاِنَّ کَثرَه الاِطراء تُحدِثُ الزَّهوَ، و تُدنی مِنَ العِزَّه »

( نهج البلاغه – گزیده‌ای از نامه به مالک اشتر )

مقام محترم رهبری؛ حضرت آیت الله خامنه‌ای

با عرض سلام و تحییات و با استعانت از الطاف خاصه‌ی الهی در توفیق خدمت به ملت شریف ایران

مدت‌ها بود که قصد آن داشتم تا مطالبی را خدمتتان معروض دارم، لیکن کهولت و بیماری شدید، رمقی بر جا نگذاشت تا رودررو، دغدغه‌ها و نگرانی‌های خود را با جنابعالی در میان گذارم و دریغ که موهبت قدرت و مشغله‌ی حکومت نیز مانعی جدی است تا مقامات، لااقل هرازگاهی از یاران و همراهان گذشته سراغی و احوالی بگیرند. از سوی دیگر، متعاقب تهدیدات مکرر تلفنی ماموران وزارت اطلاعات به چند تن از اعضای خانواده ( دختر و نوه‌ی پسری ) که به جهت مکاتبات علنی و قانونی اینجانب به برخی مقامات داخلی و بین‌المللی صورت گرفته بود، دوستان و آشنایان بر حذرم داشته و می‌دارند که مبادا موجبات زحمتی مضاعف برای دیگران فراهم آورده شود. نصیحت مشفقان، چندی قفل بر دهانم نهاد، لیکن مشاهده‌ی عسرت زندگی مردم و اختناق روزافزون حاکم بر جامعه به حدی آزرده‌ام ساخت که وفای به عهد سکوت، روا ندیدم و دیگر نتوانستم بر هیچ مصلحت‌بینی و صلاح‌اندیشی فردی قناعت کنم و همچنین از باب وخامت اوضاع و احوال جسمانی که چه بسا حتی گرفتن قلم بر دست نیز در روزگاری نه چندان دور میسر نباشد، بر خود واجب دیدم تا در این فرصت پایانی، مکتوب حاضر را عرضه دارم.

صرفنظر از حوادث سیاسی و اتفاقاتی که این روزها در کشورهای دیگر منطقه در جریان است، رعایت مصالح ملی و ضرورت بازگشت صداقت و راستی به عرصه‌ی حکومت و نظم و آرامش به زندگی عامه‌ی مردم، جلب نظر آن مقام محترم به اشکالات و پیچیدگی‌های مسایل اجتماعی که از طرف حکومت روا دانسته شده و موجب آزار روحی و فشارهای غیرقابل تحمل به مردم و به ویژه فعالان سیاسی و خانواده‌های ایشان شده است، غرض اصلی تقریر مکتوب حاضر و تصدیع اوقات جنابعالی بود و انتظار می‌رود تا با استفاده از مقام و امکاناتی که هنوز در اختیار دارید، در رفع مشکلات و نگرانی‌ها، اقدام عاجل و موثر بفرمایید.

جنابعالی بارها و بارها از رییس دولت – آقای احمدی‌نژاد – حمایت کرده‌اید و حال آن که به زعم اینجانب، ایشان محور بحران در جامعه‌ی ایران و عرصه‌ی بین‌المللی بوده و ادعاهایی داشته و دارد که هیچ دستاوردی برای ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی مقام رهبری و جایگاه ولایت فقیه ندارد. ادبیات مادون شأنی که امروزه بر کرسی ریاست قوه‌ی مجریه تکیه زده است، امر مکتومی نیست که نیاز به توضیح فراوان داشته باشد. رییس دولتی که در عرصه‌‌ی داخلی، کاری جز ویران کردن دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب اسلامی و عدول از آرمان‌ها و هنجارهای قانون اساسی نداشته و در صحنه‌ی بین‌المللی نیز به مثابه‌ی کانون بحرانی در منطقه عمل کرده است.

آیا تا کنون اندیشیده‌اید که حاصل حدود شش سال مدیریت آقای احمدی‌نژاد، جز زیر سوال بردن عموم دستاوردهای سالیان پیش از زعامت ایشان، نقض فراگیر و مستمر حقوق بشر، نقض آرمان‌های انقلاب و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، حذف یاران و مدیران بعضاً توانمند دولتی، تخریب زیرساخت‌های اقتصاد ملی، ویرانی صنعت کشور و فربه ساختن سرمایه‌داری تجاری مبتنی بر واردات بی‌رویه چه بوده است؟ آیا اندیشه کرده‌اید که مراد از حبس افراد شایسته‌ای مانند آقایان مهندس صفایی فراهانی، محمد نوری زاد، مصطفی تاج‌زاده، دکتر ابراهیم یزدی و بسیاری خادمان دیگر ملت ایران چه می‌تواند باشد؟ آیا برای چنین امری، هدفی جز آسیب رساندن به جان افرادی می‌توان یافت که عظیم‌ترین خدمات را به پیروزی انقلاب و برپایی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشته‌اند و از باب کهولت سن و یا فشارهای روحی و جسمی رایج در محیط زندان در معرض بیماری‌های سهمگین قرار دارند؟ آقای صفایی فراهانی ماه‌ها در بخش مراقبت‌های ویژه بهداری اوین محبوس بود و دکتر ابراهیم یزدی که روزگاری به عنوان نماینده ” جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر ” از انجام هرگونه خدمتی برای قربانیان نقض حقوق بشر در ایران و از جمله جنابعالی دریغ نمی‌کرد و به رغم تمامی خطرات و تهدیدها به وظیفه‌ی دینی و ملی خویش عمل می‌کرد، پنج ماه در مکانی نامعلوم موسوم به خانه‌های امن وزارت اطلاعات ایام کهولت و کسالت را به تلخی و تنهایی‌گذراند. آیا حبس فردی مانند دکتر یزدی در خانه‌ی امن وزارت اطلاعات که به مراتب از زندان رنج‌آورتر است با آن سوابق روشن، خدمات برجسته و حضور موثر و فداکارانه در دولت موقت و شورای انقلاب، در سی و دومین سالروز پیروزی انقلاب مردمی ۱۳۵۷، وهن آشکار انقلاب و آرمان‌های تاریخی آن محسوب نمی‌شود و آیا جنابعالی بر خود تکلیف نمی‌بینید که در جهت کاهش این خسارات جبران‌ناپذیر اقدام موثری معمول دارید؟

حذف آشکار یاوران انقلاب و بار کردن عناوین غیرواقعی و توهین‌آمیزی چون ” سران فتنه ” برای کسانی که بهترین سال‌های جوانی خود را برای برپایی انقلاب و تثبیت نظام هزینه کرده‌اند، با کدام توجیه می‌تواند در راستای تقویت نظام و آرمان‌های انقلاب ارزیابی شود و آیا برای جنابعالی که در حال حاضر تنها عضو شورای انقلاب محسوب می‌شوید که لااقل به ظاهر از تیرهای این جریان منحرف در امانید و یگانه کسی هستید که هنوز از امکانات قابل توجهی برخوردار است، تکلیفی احساس نمی‌شود که تا فرصت باقی است، تغییری ایجاد کرده و به اصلاح امور پرداخت.

نهضت آزادی ایران در سال ۸۴ و با فاصله‌ی اندکی پس از پیروزی آقای احمدی‌نژاد در بیانیه‌ی شماره ۱۹۳۲ به صراحت اعلام نگرانی کرده و اذعان داشت که تنها حاصل این انتخاب، انزوای رهبری ( پروژه‌ی تنهاسازی رهبر ) و تحمیل هزینه‌های سنگین به ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. گزیده‌ای از این بیانیه به شرح زیر است:

” انتخابات اخیر ایران شکاف بزرگ و آشکاری را که به تدریج در میان مدیران سطح بالای جمهوری اسلامی پدید آمده بود به بیشترین حد رساند. چنین به نظر می‌رسد که جریان ویژه‌ای آگاهانه این سیاست را در راستای جداسازی و منزوی کردن رهبری پیش می‌برد. اختلافات شخصیت‌های کلیدی حاکمیت در این انتخابات، فرآیند « همه با من »- و نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر آن، یعنی جداسازی- را به آخرین مرحله‌ی خود رسانده است. نهضت آزادی ایران، فارغ از موضوع اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه و رهبری، این روند را ناسالم و به زیان آینده‌ی جمهوری اسلامی و امنیت ملی می‌داند. نهضت آزادی ایران چنین ترتیباتی را، به ویژه در شرایطی که در برابر تهدیدات خارجی قرار داریم، نه به نفع مصالح مملکتی و نه در راستای امنیت ملی می‌داند. “

آرا و نظریات نهضت آزادی ایران پیرامون نظریه‌‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه بر همگان آشکار است و با این همه از آن‌جا که این نهاد، جزیی از اصول قانون اساسی بوده است، از سی و دو سال پیش تا کنون، بارها اعلام داشته‌ایم که حاکمیت قانون، گام نخست در راستای تامین حقوق و حاکمیت ملت محسوب می‌شود و از این رو، به رغم اختلاف نظرهای بنیادین، التزام خود را به کلیه‌ی اصول این قانون ابراز داشته‌ایم، لیکن جریانی که البته به دروغ دم از ذوب شدگی در ولایت می‌زند، با بحران‌سازی‌ و تحمیل هزینه‌های سنگین و غیرقابل جبران بر پیکره‌ی اقتصاد و اجتماع سیاسی ایران، در عمل به کل نظام و حتی جایگاه ولایت فقیه نیز آسیب‌های فراوان و جدی رسانده است، نمودار عملکرد این جریان به وضوح حکایت از آن دارد که جز نقض کل قانون اساسی و حتی حذف این جایگاه و برقراری حکومتی نظامی – ایدلوژیک بنا بر قرائتی خرافی و خودساخته از اسلام، هیچ هدف و چشم‌انداز دیگری برای آن نمی‌توان ترسیم کرد. اجرای بدون تنازل قانون اساسی، خواستی اساسی است که نادیده گرفتن آن از هر سو به گسترش دامنه‌ی بحران و افزایش خسارات مادی و معنوی جامعه‌ی ایران خواهد انجامید.

صدر نامه‌ی حاضر با کلامی از حضرت امیرالمونین (ع) آغاز شده که ترجمه‌ی آن چنین است: « به پرهیزگاران و راست‌گویان بپیوند و از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب نشده‌ای شادمانت ندارند. زیرا تمجید آمیخته به تملق سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادار کند. »

آیا تا کنون نیاندیشیده‌اید که نتیجه‌ی عملکرد این کارگزاران و مشاوران متملق در طی سالیان دراز زعامت حضرتعالی چه بوده است؟ آیا تا کنون اندیشیده‌اید که مراد چاپلوسان از به کار بردن اوصافی مانند ” امام خامنه‌ای ” چه می‌تواند باشد؟ آیا این دروغ بزرگی نیست که پایه‌های حکومت را سست می‌کند؟ و آیا ابزاری در دست تمامیت‌خواهان نیست که با اتکای به آن، منویات و منافع خویش را پیش ببرند؟ دادگاه انقلاب، سی و دو سال پس از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران از چه پشتوانه‌ی حقوقی، عقلی و اخلاقی برخوردار است و آیا زمان انحلال این نهاد قضایی ذاتاً موقت و اعلام دوران ثبات و تکیه بر قانون و اصول مسلم قضایی و در یک کلام تحقق حقوق شهروندی فرا نرسیده است؟ و آیا اساساً عنوان ” دادگاه انقلاب “، کذب محض و استفاده‌ی ابزاری از اعتبار و نام انقلابی نیست که مهم‌ترین آرمان‌هایش، تحقق آزادی و کرامت انسان بود؟

تداخل عملکرد ماموران امنیتی در اداره‌ی زندان‌ها و مدیریت عملی محاکم انقلاب در صدور و اجرای احکام سنگین علیه فعالان سیاسی و معترضان به عملکرد و شیوه‌های مدیریتی آقای احمدی‌نژاد، اصل تفکیک قوا و استقلال نهاد قضایی را منتفی ساخته است. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسوولیت نهایی عملکرد قوه‌ی قضاییه بر عهده‌ی جنابعالی قرار دارد. از این رو توصیه می‌شود که لااقل به منظور حفظ و اعتبار نام و پیشینه‌ی خود، نگذارید که در دوران زمامداریتان، چنین نقشی از شما بر جای بماند. بنابراین انتظار می‌رود که در اقدامی اساسی ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان دربند عقیدتی و سیاسی و انحلال تشکیلات دادگاه انقلاب، امکان پاسخ‌گویی و استیضاح دولت و هرگونه تصمیم نمایندگان ملت در خصوص بررسی کفایت دولت و آقای احمدی‌نژاد و همچنین، زمینه‌ای جدی برای بازگشت نظم و آرامش به جامعه و اعلام آشتی ملی را فراهم آورید.

حذف یارانه‌ها در غیاب نهادهای نظارتی بودجه مانند سازمان برنامه‌ریزی و مدیریت و مطبوعات آزاد و مستقل و با روش و تعجیلی که دولت دهم برگزید، تیر خلاصی بود که رو به زندگی تنگدستان نشانه رفت. هشدار می‌دهد که اعمال فشار روزافزون به معیشت مردم و کوچک کردن سفره‌ی فقرا، پیامدهای سهمگینی برای نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت و از سوی دیگر، هزینه‌های این اقدام نابخردانه را کسی جز مردم زحمتکش نمی‌پردازد و هرگز تحول ناشی از این طرح، مثبت و در راستای منافع ملی ارزیابی نخواهد بود. پرسش اساسی آن است که آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حامیانشان این همه منابع مالی را با چه هدفی مطالبه می‌کنند؟ بنا بر گزارش دیوان محاسبات کشور، دولت دهم ۸۵% از قانون بودجه‌ تخلف و انحراف داشته است. حال در شرایطی که دولت خود را به هیچ‌کدام از ردیف‌های قانون بودجه متعهد نمی‌داند، افزایش ۴۶ درصدی بودجه‌ی سال ۱۳۹۰ چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز تسلط بلامنازع دولت بر منابع عظیم مالی؟ و آیا نامی جز افساد فی‌الارض بر این اقدام می‌توان نهاد؟

رییس دولت دهم ابایی از ارایه‌ی آمار‌های دروغین و غیرواقعی ندارد و متاسفانه، نه وی خود را ملزم به پاسخ‌گویی می‌داند و نه هیچ مقام مسوولی، وی را به وظیفه‌ی قانونی خویش رهنمون می‌دارد. عدم ارایه‌ی رقم رشد اقتصادی و ادعای دروغین ایجاد یک میلیون و ششصد هزار شغل در سال گذشته تا جایی وقیحانه انجام می‌شود که حتی صدای نمایندگان محافظه‌کار مجلس را نیز در می‌آورد. رشد اقتصادی صفر درصدی در حالی که نفت بالغ بر صد دلار به فروش می‌رسد و توقف فعالیت بنگاه‌های اقتصادی و صنعتی و افزایش بیکاری در دو ساله‌ی اخیر و همچنین عدم شفافیت موجودی صندوق ذخیره‌‌ی ارزی و ده‌ها دلیل و نشانه‌ی دیگر، دلایلی متقن‌اند که حکایت از عدم صلاحیت مدیریتی و اخلاقی دولت دهم و رییس آن در اداره‌ی امور دارد.

این روزها خودشیفتگی، کیش شخصیت و استبداد رای آقای احمدی‌نژاد تا میزانی شدت گرفته که حتی در عزل و نصب وزیران و همکاران خود، توجهی به عزت و مصلحت مملکت نکرده و بهترین گواه رفتاری است که ایشان در همین اواخر نسبت به وزرای امور خارجه و اطلاعات نشان داد. البته پرسش بنیادین آن است که رییس دولت دهم با اتکا بر حمایت چه بخش و یا افرادی تا بدین حد، بی‌پروا عمل کرده و حتی در برابر دستورات مقام رهبری که روزگاری خود را متصف به پیروی از او می‌دانست، ایستادگی می‌کند؟ به راستی آقای احمدی‌نژاد و همراهانشان از کجا خط می‌گیرند؟

نتیجه‌ی عملکرد و شعارهای دولت دهم و شیوع خرافه‌گرایی و معرفی چهره‌ای از اسلام که مغایر عقل و در تضاد با حقوق ملت‌ها است، در عرصه‌ی داخلی، افزون بر نارضایتی عمومی و نفی جمهوریت نظام، به افزایش گرایشات اسلام‌گریزانه در جوانان منجر شده و زمینه‌ی نفی اسلامیت نظام را فراهم کرده است. در عرصه‌ی بین‌المللی نیز همان‌گونه که مشاهده شد، پاسخ قاطع مردم و رهبران سیاسی مصر و تونس، تاکید و اصرار بر این نکته بود که به هیچ وجه خواست برپایی حکومتی مشابه با نظام جمهوری اسلامی ایران را ندارند. با تاسف باید اذعان داشت که عملکرد نادرست مدیران حکومتی ایران نه تنها در سالیان اخیر به تقویت ” موج بیداری اسلامی ” که زمانی الهام‌بخش نهضت‌های رهایی‌بخش خاورمیانه بود، نیانجامیده، بلکه منجر به تشدید نگرانی عظیمی تحت عنوان ” جمهوری ‌اسلامی‌هراسی ” در منطقه و حتی در میان گروه‌های اسلام‌گرا شده است. یادآوری می‌کند که چندی پیش نیز، یکی از اعضای بلندپایه‌ی حماس صراحتاً اعلام داشت که الگوی حکومتی مورد نظر ایشان، ترکیه است و نه ایران.

ترسیم نمودار عملکرد و شعائر آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حامیانشان در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی و همچنین میزان و حجم ثروت‌های ملی و منابع مالی ناشی از فروش نفت و واردات بی‌رویه در سال‌های اخیر که فارغ از نظارت و در غیاب نهادهایی مانند سازمان برنامه‌ریزی و مدیریت، مستقیماً به جیب ایشان وارد شده است، حکایت از آن دارد که مشارالیه فراتر از اهدافی نظیر راه‌اندازی تاسیسات انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز و تامین برق برای مردم و بلکه در راستای تاسیس یک جریان تروریستی بین‌المللی مشابه القاعده و البته با گرایش شیعی به سرعت در حرکت بوده و چنان‌چه جلوی این قطار بی‌ترمز به موقع گرفته نشود، بیم آن می‌رود که چه بسا در آینده‌ای نه چندان دور، مردم جهان به تکرار تهدیدات و فجایعی هم‌تراز با جنگ‌های جهانی گواهی دهند.

تاکیدات بی‌سابقه و تبلیغات گسترده‌ مبنی بر ظهور قریب‌الوقوع امام زمان(عج) و حتی انتساب عملکرد و تصمیم‌سازی‌های غیرعقلانی و فاقد مبانی کارشناسی دولت به نظرات امام عصر و طرح و تکرار ادعای واهی مدیریت جهان، تکیه بر نوعی ناسیونالیسم نوظهور که چفیه بر گردن تندیس کوروش انداخته و مکتب ایرانی را ترویج می‌کند، تعاملات آشکار و نهان با مقامات آمریکایی و اسراییلی و به‌کارگیری افرادی با سوابق ناشناخته مانند آقایان حمید مولانا، محصولی، مشایی، سعیدلو، هاشمی ثمره و ده‌ها موضوع دیگر، همه و همه از دلایل و نشانه‌هایی محسوب می‌شوند که نگرانی فوق را واقع‌بینانه‌تر می‌نمایند.

آیا جنابعالی استحضار دارید که آقای رحیم مشایی در سخنرانی اخیر در جمع محفلی یاران گرمابه و گلستان خویش به صراحت ابراز می‌دارد که: « تفاوت مدیریت امام زمان و مدیریت به اصطلاح نایب امام زمان را در شعارهای مردمی که در اعتراضات دیروز ( ۲۵ بهمن ) شرکت کردند می‌توان دید. استراتژی ما بعد از انتخابات ۸۸ علیرغم این که تمام شعارها علیه دولت و احمدی‌نژاد بود به این صورت تدوین شد که تلاش کنیم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماییم و در این راستا از بار فشاری که بر دولت و احمدی‌نژاد بود بکاهیم. به لطف خدا و مدیریت امام زمان بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل، این بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هیچ کس علیه دولت و رییس جمهوری شعار نداد. »

در ابتدا به اصالت این سخنان تردید داشتم، لیکن قضایایی که اخیراً در مساله‌ی عزل وزیر اطلاعات رخ داد، نشان داد که اساسی‌ترین پیامد این اقدام زیرکانه‌ی رییس دولت دهم، مسوولیت‌گریزی و انتساب عملکرد ضد مردمی این وزارتخانه به عهده‌ی مقام رهبری و اقناع و جهت‌دهی افکار عمومی در راستای مواردی است که پیشتر، آقای مشایی به آن‌ها اشاره کرده بود.

به خاک و خون کشیدن مردم و کشتن فرزندان و عزیزان این مملکت و آن‌گاه شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و متوجه ساختن تمام تقصیرات به عهده‌ی رهبری و مدیریت کل سی سال گذشته از جمله پیامدهای حکومت آقای احمدی‌نژاد بوده است. ملکوک نمودن اصالت و آرمان‌های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ که روزگاری امید مستضعفان جهان و الهام‌بخش نهضت‌های آزادی‌بخش، از خاورمیانه گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین محسوب می‌شد و تبدیل این ارزش‌ها به احساس ناامنی جهانی و منطقه‌ای و از سوی دیگر رواج خرافه‌گرایی و انجام اقدامات و تبلیغاتی که به گسترش امواج اسلام‌گریزی انجامیده است و همچنین، ارزیابی پیامدهای ناشی از تحریک مقامات کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج فارس، هم‌زمان با افزایش تنش‌های بی‌سابقه در ماه‌های اخیر در استان خوزستان، از جمله دغدغه‌هایی بوده‌اند که نویسنده را به رغم کهولت سن و بیماری‌های متعدد جسمانی ناگزیر ساخت تا نگرانی خویش را از وضعیت ناگوار کنونی و خطری که تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت ایران و اعتبار باورهای اسلامی ایرانیان را تهدید می‌کند، عیان سازد. به جد باور دارم که از حمله‌ی مغول به این سو، چنین تهدیدی که توامان به سوی اسلام و ایران صورت گرفته باشد، بی‌سابقه بوده و بی‌تردید، این سنخ مخاطرات، تنها در راستای خواست و سیاست‌های محافل صهیونیستی و منافع افراطی‌های آژانس یهود قابل توجیه است.

مقام محترم رهبری!

در دوران مبارزه بارها تبرعاً وکالت و امر دفاع از جنابعالی را به عهده گرفتم و در طی سی سال گذشته که در مسند قدرت قرار داشتید و در روزگاری که چه بسا انگیزه‌ای برای کسب مال و جاه باید وجود می‌داشت، گواهی و تایید می‌فرمایید که هرگز از بابت منافع و خواست شخصی، درخواستی نداشته‌ام اما اینک و در زمانه‌ای که تنها، لقای محبوب مانع تداوم این همه درد و رنج جانکاه می‌شود، شرعاً و قانوناً حضرتعالی را وصی بر حفظ حقوق و جان اعضای خانواده و خانواده‌ی بزرگ‌ترم یعنی نهضت آزادی ایران و دیگر آزادی‌خواهان دربند اعلام می‌کنم. شایسته است تا به عنوان قدر متیقن حاکمیت و در مقام رهبری کل نظام و مردم ایران اقدام فرمایید و ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به ویژه رفع حصر از آقایان مهندس میر حسین موسوی و حجه الاسلام و المسلمین مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینه‌ی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نمایید. باشد که مجلس و قوه‌‌ی قضاییه نیز در پرتو چنین سیاستی، از امکان بررسی کفایت سیاسی و اخلاقی رییس دولت دهم برخوردار شوند. امید دارد که رد وصیت نکرده و به این آخرین خواسته‌ی فردی که شاید روزگاری حقی بر گردن آقای سید علی خامنه‌ای و نه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است، بی‌اعتنا نباشید.

ستم‌کاری و ظلم بر مردم، واقعه‌ی تازه و حادثی نیست که بتوان پیامدهای آن را نادیده گرفت و آزموده را دوباره آزمود. سرنوشت خاندان شاه فراری و وقوع دو خودکشی در یک خانواده، حکایت از پریشیدگی بی‌مانندی دارد که هیچ توجیه نیازمندی مالی و یا دلیل ظاهری دیگری بر آن نمی‌توان یافت و برای من و شما که در ایجاد حکومت جدید نقش آفریده‌ایم، عبرت‌آموز است.

تلخی سخنم را با حلاوت بیان سعدی علیه‌الرحمه خاتمه داده و گزیده‌ای از حکایات گلستان را به عنوان تکمله، خدمتتان عرض می‌کنم:

« یکی را از ملوک عجم، حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده، تا جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش، راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

نکند جورپیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند


والسلام علی من اتبع الهدی

احمد صدر حاج سید جوادی
عضو شورای انقلاب
۲۸ / اردیبهشت / ۱۳۹۰

منبع: وب سایت کلمه

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

۳۹ زندانی سیاسی: بهمن ماه، تلاش برای آزادی موسوی و کروبی و رهنورد

به نام خدا

نیروهای امنیتی و نظامی درحالی برگزاری انتخابات نمایشی و فرمایشی مجلس نهم را در دستور کار خود قرار داده‌اند که هم‌زمان سرکوب فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران را شدت بخشیده‌اند. جامعه بیشتر از هر زمان شاهد انسداد سیاسی است؛ وضعیتی که در هیچ‌یک از انتخابات‌های پیشین شاهد نبوده‌ایم. فضای سنگین امنیتی و نظامی کودتاگران حاکم بر کشور هر روز قربانی جدیدی می‌گیرد. این همه در حالی صورت می‌گیرد که رهبران جنبش اعتراضی، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد در زندان خانگی تحت فشارهای بیشتر و محدودیت‌های شدیدتر و نگران‌کننده قرار گرفته‌اند.

آقایان موسوی و کروبی، نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم، تنها به جرم پیگیری رأی موکلان خود و پایمردی بر مواضع حق‌طلبانه‌شان، قریب به یک‌سال است که در حبس و حصر غیرقانونی و ناجوانمردانه‌ بسر می‌برند. یک سال پیش، آنان در چنین ماهی برای حمایت از جنبش‌های مردمی رهایی‌بخش و خواسته‌های انسانی آزادگان تونس و مصر و کشورهای منطقه، درخواست راهپیمایی کردند. پاسخ صاحبان قدرت نامشروع، همانند تمامی روزهای پس از ۲۲خرداد ۱۳۸۸، منفی بود. وقتی اقتدار حاکمیت، متکی بر آراء حقیقی و روندهای دموکراتیک نباشد، نه تنها مخالفان از امکان بروز و ظهور محروم می‌شوند بلکه به شدیدترین شکل مورد سرکوب قرار می‌گیرند. همان مواجهه‌ی خشونت‌بار و ضدانسانی‌ای که پس از انتخابات رسوای ۱۳۸۸، جان ده‌ها شهروند مظلوم را فدای جاه‌طلبی اقتدارطلبان کرد و هزاران شهروند مظلوم (از نخبه تا عادی و از شناخته شده تا گمنام) را ظالمانه به حبس افکند و با سرکوب غیرانسانی مورد حمله و هجمه قرار داد.

در پی فراخوان رهبران جنبش سبز، آزادگان ایران در بسیاری از شهرهای کشور به خیابان آمدند. تجمع اعتراض آمیز سبزها آن هم ۲۰ ماه پس از کودتای انتخاباتی چنان باشکوه بود که حاکمان متکی به زر و زور و تزویر، آزادی رهبران جنبش اعتراضی را برنتافتند. رهبران جنبش سبز نیز همچون بسیاری از ‌فعالان سیاسی، کنشگران مطبوعاتی، حقوقدانان، استادان، و دانشجویان محبوس شدند.

حال، بیش از ۱۱ ماه از بازداشت و حبس غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد می‌گذرد. اگر حاکمیت به فکر پر کردن نمایشی کرسی‌های مجلس زیر سایه سرکوب و استبداد است، آزادگان ایران‌زمین مکلف‌اند که در تدبیر گسترش و تعمیق جنبش اعتراضی خود و به‌ویژه در گام نخست، آزادی رهبران در حصر و حبس خود باشند.

اصلاح‌طلبان و آزادی‌خواهان حقیقی به ارزیابی رهبران محبوس خود، ندای ما از درون زندان و خواست اکثریت ایرانیان و جمعیت‌های سیاسی وطن‌دوست، پاسخ مثبت دادند و حاضر به گرم کردن تنور انتخابات مهندسی شده و بازتولید استبداد نشدند. تحقق حاکمیت ملی از مجرای انتخابات آزاد، سالم و منصفانه به‌عنوان خواسته‌ی اصلی جنبش سبز همچنان باقی است. قدم نخست در این راه چنان که در دو بیانیه‌ی آبان‌ماه و آذرماه خود تاکید کردیم، آزادی رهبران آزاده‌ و استوار و صادق جنبش سبز است.

از این رو از تمامی هموطنان آزاده و آگاه خویش درهرکجای جهان که هستند، می‌خواهیم در کنار آگاهی‌بخشی در مورد انتخابات دروغین و مهندسی شده و فرمایشی اسفندماه، از هیچ کوششی برای پیگیری آزادی رهبران محبوس جنبش سبز در بهمن ماه جاری دریغ نکنند.

همچنین تمامی آزادی‌خواهان جهان و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر را برای رهایی رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران از حبس نامشروع و ظالمانه، به یاری می‌طلبیم. سزاوار نیست مدافعان حقوق بشر در جهان چشم بر این ظلم مستدام فروبندند.

امضا‌ء‌کنندگان این بیانیه که خود از پرداخت هزینه‌ برای تحقق خواست‌های قانونی و ایستادن پای سخن حق، ابایی نداشته‌‌اند، بر این باورند که رسیدن به چشم‌اندازهای مطلوب مستلزم هزینه است. معتقدیم که آرمان‌های انقلاب مردمی ۱۳۵۷ و تحقق آزادی و جمهوریت و استقلال و رفاه و پیشرفت، در گرو کوشش پیگیر و تلاش مصمم و بی‌یأس است؛ این راهی است که از مشروطه و نهضت ملی گشوده شده و تداوم‌اش با عزم مستدام یاران صبور و متوکل و امیدوار سبز در پیوند است. «والعاقبه للمتقین»

یعقوب‌وار وا اسفا همی زنم / دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود / آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او / آن نور موسی عمرانم آرزوست

اسامی امضاء‌کنندگان به ترتیب حروف الفبا:
۱- بهمن احمدی امویی
۲- حسن اسدی زید آبادی
۳- جواد امام
۴- محسن امین زاده
۵- مسعود باستانی
۶- عماد بهاور
۷- سید علیرضا بهشتی شیرازی
۸- سیدمصطفی تاجزاده
۹- سعید جلالی فر
۱۰- علی جمالی
۱۱- امیر خرم
۱۲- بابک داشاب
۱۳- محمد داوری
۱۴- مجید دری
۱۵- امیر خسرو دلیر ثانی
۱۶- علیرضا رجایی
۱۷- حسین زرینی
۱۸- عیسی سحر خیز
۱۹- داوود سلیمانی
۲۰- محمد سیف زاده
۲۱- قاسم شعله سعدی
۲۲- کیوان صمیمی
۲۳- فریدون صیدی راد
۲۴- جلیل طاهری
۲۵- محمد فرید طاهری قزوینی
۲۶- فیض الله عرب سرخی
۲۷- سیامک قادری
۲۸- ابوالفضل قدیانی
۲۹- فرشاد قربان پور
۳۰- سعید متین پور
۳۱- محسن محققی
۳۲- مهدی محمودیان
۳۳- محمد رضا معتمد نیا
۳۴- علی ملیحی
۳۵- عبدالله مومنی
۳۶- محسن میردامادی
۳۷- بهزاد نبوی
۳۸- ضیا نبوی
۳۹- ابوالفضل عابدینی

منبع: وب سایت کلمه

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

برادر سه شهید: «حفظ آقای خامنه ای در قدرت» واجب است!؟

به نام خدای عزیز
سلام و صلوات بر شهیدان مظلوم جنبش سبز.
سلام و صلوات بر زنان و مردان شجاع و آزاده که در بند ظلم و استبدادند.
جناب آقای نوری زاد: همسنگر صبور و وفادار شهیدان دفاع مقدس.

سلام علیکم
ده شب بود که در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام،محرم ۱۳۸۸ مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم شرکت می کردم. مراسم با تلاوت قرآن مجید شروع و با قرائت زیارت وارث و سخنرانی یکی از اساتید حوزه و دانشگاه و مداحی و روضه خوانی به پایان میرسید.

شب یازدهم بود مانند شب قبل فضای برگزاری مراسم پر بود از عاشقان سید الشهدا علیه السلام بنا بود برای یتیمان اباعبد الله علیه السلام و شهدای کربلا عزاداری کنند. چند ثانیه به شروع مراسم نمانده بود که حدود ده نفر از بین جمعیت و همین تعداد از بیرون شروع به فریاد و شعار دادن کردند! «مرگ بر منافق» «مرگ بر منافق»، فضای آرام جلسه را بر هم زدند حاضرین به هم نگاه می کردند و متحیّر شده بودند که منظور از این رفتارهای غیر اسلامی، غیر انسانی و خشن چیست؟ زیرا در حالی که جز عزاداری برنامه ای اجرا نمی شد و حال و هوای جلسه اصلا سیاسی نبود.

مهاجمین پیراهن مشکی و چفیه بر گردن می گفتند: «امام خامنه­ ای فرموده اند: نباید لانه منافقین درست شود و هر جا مشاهده کردید خرابش کنید» عزاداران با دیدن این وضعیت آرام آرام مراسم را ترک کردند و مهاجمین با حرکات غیر انسانی با شعار «مرگ بر منافق» شروع به تخریب میز و تریبون و امکانات موجود کردند پرچم های عزاداری که به نام مقدس امام حسین علیه السلام و علمدار کربلا مزین بود از دیوار کندند و هر کس اعتراض می کرد مورد ضرب و شتم قرار می گرفت.

پناه بر خدا شروع کردند به پاره کردن قرآن کریم ، با دیدن این صحنه زشت من همراه دوستان محل را ترک کردیم بیرون هم سربازان گمنام و بدنام ولی فقیه جلوی خروجی بانوان ایستاده و شعار می دادند یکی از مهاجمین شروع به فحاشی نمود و کلمات بسیار رکیک به بانوان محترمه عزادار گفت بلافاصله با صدای بلند به ایشان اعتراض کردم و گفتم: شما مراسم سید الشهدا علیه السلام را برهم زدید؛ وسائل عزاداری را تخریت نمودید؛ قرآن مجید را پاره و زیر پا ریختید و حالا هم به نوامیس بی ادبی و فحاشی می کنید؟!! به قول امام حسین علیه السلام: «اگر دین ندارید، لااقل آزاد مرد باشید» حرکات شما غیر انسانی است.

چند لحظه­ ای نگذشت که فریاد کشیدند «مرگ بر منافق» و بر من هجوم آوردند و مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و همزمان شعار می­دادند: «وای اگر خامنه­ ای حکم جهادم دهد» و «مرگ بر منافق» من همچنان در زیر مشت ها و لگدها متحیر مانده بودم که مگر می­شود کسی مسلمان باشد و چنین اعمالی داشته باشد؟! و مرا تا سر کوچه می­زدند و می کشاندند.

سرکوچه تعدادی خودروی نیروی انتظامی یک مینی­بوس پر از مأمور به همراه نیروهای امنیتی برای حفاظت از اراذل و اوباش سربازان فدای رهبر ایستاده بوده ماموران انتظامی؛ مهاجمین مرا و تعدادی دیگر از عزاداران امام حسین علیه السلام و دو روحانی دستگیر شده را به اداره اماکن بردند و بعد هم سردار؟! آمد و گفت: «اینان را به حفاظت ببرید»، ما بازجویی و روانه زندان شدیم به اتهام اقدام علیه امنیت ملی.

ببینید آقای خامنه ای چه بر سر مملکت و اعتقادات این مردم مظلوم آورده است؟!!

حمله به مراسم امام حسین علیه السلام که در دوران طاغوت هم سابقه نداشته است؛ در نظام مقدس؟! جمهوری اسلامی با توجیهات غیرشرعی و عقلانی جهت حفظ نظام «حفظ آقای خامنه ای در قدرت» واجب است!؟

اگر در این کشور کسی یا کسانی به ساحت مقدس قرآن بی ادبی کنند و آن را پاره کنند و زیر پا نهند آب از آب تکان نمی­خورد ولی یک بت پرست مسیحی در فلان شهر امریکا قصد توهین به قرآن را دارد با هزینه بیت المال در بوق و کرنا می­کنند و راهپیمایی راه می اندازند و عده­ای کفن می­پوشند.

آقای نوری زاد! ببینید دستگاه ظلمیه قضائیه تحت امر رهبری را چه بر سرش آورده اند!!

دادستان انقلاب قم آقای گنجی بنده را بازجویی می کرد و و بیان می داشت: «شما می دانید متهم به اقدام علیه امنیت ملی هستید». ناراحت شدم و به ایشان گفتم: شما از خدا نمی ترسید به قول خودتان در کشور شیعه حکومت علی!! ام القرای اسلام و در شهر مقدس قم آن هم در شب شام غریبان امام حسین علیه السلام یک عده از خدا بیخبر و اوباش اجیر شده به عزاداری سید الشهدا علیه السلام حمله می کنند و مجلس امام حسین علیه السلام را بر هم می زنند و هر آنچه را که در محل عزاداری است تخریب می کنند و قرآن مجید را با بی شرمی تمام و امنیت کامل پاره پاره می کنند. عزاداران پسر رسول خدا صلی الله علیه را مورد ضرت و شتم قرار می دهند و به نوامیس آنان فحاشی می کنند و پس از پایان مأموریت شان با کمال آرامش محل را ترک می کنند! بعد کسانی که مورد حمله آنان قرار گرفته اند را بازداشت و با اتهام خنده دار اقدام علیه امنیت ملی بازجویی و روانه زندان می کنند.

بنده به مدت هفت روز به خاطر اعتراض به بی حرمتی به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام و جسارت به قرآن مجید اعتصاب غذای خشک کردم.

حکومت به اصطلاح اسلامی در عکس العمل بعد از کشتار قبل و روز عاشورای مردم بی دفاع در تهران و شهرستان ها برای فریب مردم متدین شهرها و روستاها چند روز در صدا و سیما و تمامی روزنامه ها و در بالای منبرها و نماز جمعه تبلیغات می کنند مبنی بر اینکه عده ای به ساحت امام حسین علیه السلام و روز عاشورا بی حرمتی و شروع به پای کوبی کردند و سپس برای سرپوش گذاشتن بر جنایات شان و تحریک مردم، راهپیمایی مهندسی شده حکومتی ۹ دی را درست کردند با بی شرمی اعلام کردند «۹ دی حماسه بزرگ حضور مردم».

حکومت و نهادهای تحت امر آقای خامنه ای با صرف بودجه زیاد می خواستند با برپایی ۹ دی خون شهیدان مظلوم جنبش سبز را پای مال کنند.

بنابراین زر و زور و تزویر را در حد اعلا برای فریب مردم به کار بستند. امّا مگر خون بناحق ریخته شده به سادگی از دامان این حاکمان خودکامه پاک می شود؟؟!

برادر عزیزم: برای افشای چهره واقعی حکومت های معاویه ای به گفتار گوهر بار امیرالمؤمنین (خطبه ۱۰۹،۹۸) گوش می دهیم:

چنان به ستمگری و حکومت ادامه دهند که حرامی باقی نماند، جز آن که حلال شمارند و پیمانی نمی­ماند جز آنکه همه را بکشنند و هیچ خیمه و خانه­ای وجود ندارد جز آنکه ستمکاری آنان در آنجا راه یابد، ظلم و فسادشان مردم را از خانه­ها کوچ دهد تا آن که در حکومتشان دو دسته بگریند، دسته­ای برای دین خود که آن را از دست داده­اند، و دسته ای برای دنیای خود که به آن نرسیده اند. در حکومت بنی­امیّه هرکس به خدا امیدوارتر باشد، بیش از همه رنج و مصیبت بیند. (خطبه ۱۰۹)

پس در آن هنگام که امویان بر شما تسلط یابند، باطل بر جای خود استوار شود و جهل و نادانی بر مرکب­ها سوار و طاغوت زمان عظمت یافته و دعوت کنندگان به حق اندک و بی مشتری خواهند شد، مردم در دروغ پردازی با هم دوست و در راستگویی دشمن یکدیگرند، پست فطرتان همه جا را پر می کنند، نیکان و بزرگواران کمیاب می شوند، حاکمان چون درندگان، تهی دستان طعمه آنان و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستی از میانشان رخت بر می بندد و دروغ فراوان، و اسلام را چون پوستینی واژگونه می­ پوشند.

آقای نوری­ زاد شما و خانواده محترمتان را به خداوند عزیز می سپارم.
به امید پیروزی ملت عزیز ایران و نجات از دست حکومت مستبد و خودکامه
بسیجی هشت سال دفاع مقدس و برادر سه شهید حکمت­ الله، جهانگیر و محمد صادقی
دی ماه ۱۳۹۰
احمد صادقی

منبع: وب سایت کلمه

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

نامه تند فرزند شهید به رهبری

آقای سید علی خامنه ای سلام!از جذابیت های شبکه های اجتماعی و دنیای اینترنت یکی هم این است که من برای تو نامه می نویسم اما مدام چشمم به دیگرانی است که دارند قبل از تو این نامه را می خوانند. اما تو کاری به این واقعیت نداشته باش. اصلا فکر کن این نامه را روی کاغذی نوشته ام و داخل پاکت نامه گذاشته ام و در صندوق پستی که سر کوچه هست انداخته ام و مستقیم رسیده است به دست تو. اینکه بر این مساله تاکید می کنم دلیل دارد. خواهم گفت.
آقای خامنه ای! من علیرضا پورپیرعلی هستم. پسر کوچک شهید محمدرضا. بسیجی لشگر هشت نجف اشرف. می دانی که! نجف آباد ما شاید تنها شهر کوچکی بود که برای خودش لشگر داشت. پدر من در سال ۶۱ در رقابیه –جایی در نزدیکی خرمشهر- در عملیات والفجر مقدماتی شهید شد. استخوانهایش را بعدا برایمان آوردند ودر قبری که پانزده سال خالی بود خاک کردند. اینها را می گویم تا هم آشنایی داده باشم و هم اینکه قرار گذاشته ایم با اسم و رسم واقعیمان برایت نامه بنویسیم.
سیدعلی! می خواهم در این نامه برایت داستانی را تعریف کنم که مو بر تنت سیخ می کند. حوصله داشته باش و تا انتها با من همراه شو. داستان آشنایی است.
اواسط دهه ی هفتاد بود و برای ما بچه های دهه ی شصت، شروع خروج از پیله ای بود که برایمان ساخته بودند. از خودم می گویم. مسئول فرهنگی بسیج مدرسه بودم. با ملغمه ای از دین و انقلابی گری و مهدویت و آرمان گرایی و با ذهنی به صلبیت سنگ. برای نوجوانی در آن سن و سال فاجعه است. و صد البته مطلوب دستگاه عریض و طویل شبه فرهنگی نظامی ای که تو برساخته بودی، بسیج. شاید خودت هم باورت نشود در آن روزها در اتاق شخصی من چهار تا عکس از تو بر دیوار بود. یکییش را خوب یادم هست. طلبه تر و تمیزی که در سنین نوجوانی لباس روحانیت را پوشیده است. شاید در آن عکس پانزده یا شانزده ساله بودی. بگذریم.
همه چیز به کامت پیش می رفت. کاریزمایی که خمینی داشت از پیش، به جایگاهی که تو به عنوان جانشین او بر آن تکیه زده بودی وجاهت داده بود و موقعیت تو را برای چندین سال بیمه کرده بود. ما ساده بودیم یا تو خیلی خوب “نقش” بازی می کردی؟ روز به روز تو به اوج می رفتی و ما رمگان به حضیض. روز به روز فاصله ات از ما بیشتر می شد. هاله ای از تقدسی دست نیافتنی بر گرد تو پیچیده بودند و مدام به اشاره ای، رمگانی را که بر این هاله ی قدسی دست درازی می کردند به چوب سیاست فلک می کردند.
سید علی! داستان خودم را دارم می گویم. داستان تو هم هست. در این مملکت داستان هر کسی با داستان تو در هم تنیده است آنقدر که تو مبسوط الیدی. از آن بچه بسیجی سال هفتاد و سه یا چهار تا این میانسال پیر جوان غرغروی ناامید و مستاصل، فاصله، یک دوران جوانی است. هنوز بچه دبیرستانی بودیم که دوم خرداد اتفاق افتاد. و من هنوز دل در مهر تو داشتم. جذابیتهایت کم نبود. برای هر سلیقه ای یک بسته ی تبلیغاتی فراهم دیده بودند. دستگاه عریض و طویل ولایت. بزگترین خیانتی که در حق خودت و مردمان این سرزمین کردی همین دروغهای گزافی بود که برای خودت هم توهم عصمت و طهارت ایجاد کرد. وگرنه آدمی زاده، هر چقدر هم که ذهن ایدئولوژیک و متصلبی داشته باشد در برخورد با واقعیت می تواند از گزند چنین استحاله ای که تو را در چنگال مهیب خود گرفت برهد.
نمی دانم رویدادهای این روزها هنوز برایت رمق اندیشیدن به وقایع آن سالها را باقی گذاشته است یا نه… از دوم خرداد می گفتم. ما بچه بسیجی ها چه ها که نکردیم برای اینکه رای و نظر تو غالب شود. راستی تو که راهش را بلد بودی که رای خودت را قالب کنی؟ خبط بزرگی کردی. هنوز هم هر چه می کشی از آن تکانی است که در مردم رخ داد… خوب که آن روزها را مرور می کنم پرسش های بی جواب و ویرانگر بیشتری برایم شکل می گیرد… هیچکس برای من هاشمی نمی شود… کاری ندارم که بعدها بهتر از هاشمی پیدا کردی که نظرت به نظر او نزدیکتر باشد. اینکه گفتی “برای من” یعنی چه؟ مگر رئیس جمهور “برای” تو است؟ یا اینکه در نسبت با تو شان و مرتبه و بزرگیش تعیین می شود؟
یک جواب صادقانه به این سوال من بده: ارزش و اهمیت تو برابر با چند نفر از بقیه ی مردم این سرزمین است؟ می خواهم بدانم تو یک تنه به اندازه ی چند نفر از این مردم “می فهمی”؟ وای بر منِ بسیجیِ آن روزها! سنجش اراده ی ما رمگان در “عرض” اراده ی تو که بی ولایتی و بی بصیرتی است. حاشا و کلا. به تفسیر فلاسفه ی درگاه آن آستان –شیوخ قند و شکر و لاستیک و شترمرغ – شان رای و نظر ما در طول رای و اراده ی توست که تعریف می شود. باری. ما بسیجیان، ویژه نامه یالثارات را که به عدد جمعیت میلیونی کشور تیراژ داشت در هر کوره دهاتی توزیع می کردیم تا مردمان نادان و بی بصیرت بفهمند که با چه جرثومه ای از دین ستیزی و غرب زدگی طرفند. و نفهمیدند. و راه باطل را انتخاب کردند.
سیدعلی! همان روزها هم راه برایت اینقدر دشوار و صعب العبور و بن بست نبود. هنوز شان و منزلت خودت را اینقدر لگدمال نکرده بودی. مگر نه اینکه یکی از شعارهای آن روزها “سلام بر سه سید فاطمی، خمینی خامنه ای خاتمی” بود. مگر نه اینکه خودِ خاتمی بارها خودت را برای رهبری اصلاحاتی که برای وضعیت اسفناک کشور “ناگزیر” شده بود ترغیب کرد؟ خاتمیِ نجیب زاده که دوست و دشمن به سلامت روحیش معترفند و می دانی که اهل دغل بازی و دور زدن و نارو زدن نبود و هنوز معتبر بود و حرفش خریدار داشت و هنوز به دست مزدورانت اینگونه پیش ملت خراب نشده بود. راه برایت باز بود. نخواستی. چه می گویم؟ همین سال ۸۸ مگر مردم هنوز تا مدتها سعی نکردند پای تو را وسط نکشند؟ با اینکه مثل روز روشن بود که کل سناریو مستقیما توسط شخص حضرتت طراحی و مدیریت می شد هنوز ملت سعی می کردند دایره ی شعارها را در حد جنتی و احمدی نژاد نگه دارند تا اینکه در آن خطبه ی خونبارت آب پاکی را ریختی.
فکر می کنی برای یک بسیجی تازه پا به دانشگاه گذاشته –که من باشم- چقدر زمان نیاز بود تا به آن ایمان پوشالی و تزریقی شک کنم؟ همیشه که نمی شود دروغ گفت. شاید بشود. ولی نمی شود که برای همیشه برای این دروغها مشتری پر و پا قرص داشت. خوب یادم هست. سحرگاه ماه رمضان همان سال اول بود. ساعت چهار و پنج صبح. تلویزیون مصاحبه خاتمی با امانپور را پخش کرده بود. حرفهایی که از جنس دیگری بود. و اتفاقا هیچ ربطی هم به آن بمباران رسانه های تحت امرت نداشت. دیگر آنقدر پخته بودیم که بساط یک ایمان جدید را برپا نکنیم. همان ایمان قبلی برای هفت پشتمان بس بود. ولی خاتمی راه خود را باز کرده بود. البته این را بگویم که هنوز تو جایگاه خودت را داشتی. یعنی نمی دانم چگونه ولی هنوز مدلی را برای خودم ترسیم می کردم که ولی فقیهی که تو باشی به جایگاهی که این روزها رسیده ای نرسیده بود. سخت بود ولی شدنی بود.
روزها می گذشت و تو نمی توانستی خشم خودت را از رمگانی که خلاف رای تو می خواستند پنهان کنی. شروع کردی به سنگ اندازی. سرداران سپاهت که حالا دیگر روز به روز داشتند تیپ سیاسی می زدند و از سردار و سرتیپ به دکتر و استاد تغییر نام می دادند بیانیه دادند و رئیس جمهور را تهدید کردند که کاسه صبرشان در حال لبریز شدن است. چه غلطها! و تو که تائید کردی و ادامه دادی.
بچه های دانشجو، در پی یک اعتراض جمع و جور سیاسی در کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شدند. “وحشی” شاید مودبانه ترین توصیفی است که می شود برای آن فرزندان غیورت پیدا کرد که حیدریم حیدریم گویان به تخریب و ضرب و شتم وغارت اتاقهای محقرانه ی بچه های دانشجو دست زدند. بگذار از اینجای داستان گریزی به روزهای بعد از انتخابات دردسر سازت بزنم. مقام معظم! عظیم الشان! هیچ تا کنون به گوشت رسانده اند که بسیجیانت چه تقوای کلامی دارند؟ می دانی همین فرزندان دلبندت وقتی با مردم طرف می شوند، وقتی تحت اسکورت موتورسوارن گارد و نیروی انتظامی و مجهز به باتوم و اسپری فلفل اند چگونه عقبه ی سرکوب شده ی جنسی شان را فریاد می زنند؟ می دانی آبروی بسیجی که یکیش پدر من بود چگونه لجن مال تربیت ولایت مداری شده است که تحت بودجه و امکانات مرحمتی شخص جنابعالی اداره می شود؟ همه ی شرافتم را گرو می گذارم که بحث، بحث استثناء و یک از هزاران و این قبیل توجیهات نیست. تعصب و بصیرت این فرزندانت غلیان که می کند، رگ گردنشان که متورم می شود و باتوم که به هوا می رود فحش ناموسی حداقلی از اخلاق ولایتمدارانه شان است که بروز می دهند.
می خواهم سیر داستانم مخدوش نشود. می خواهم خوب بفهمانمت که چه گذشته است در این ده پانزده سال که از نوجوان هوادارت رسیده ام به آن جوان خشمگینی که در خیابان فریاد می زند ننگ ما ننگ ما رهبر… بگذریم.
فردای آن در جمع هوادارانت آه و ناله کردی و از جمعیت گریه ستاندی. چه فاجعه ای رخ داده است. عکس حضرتت پاره شده بود. آهای سید علی! دیگر با یک من عسل هم نمی شد این بغض تلخ را فروخورد. دیگر از آن بسیجی – سمپاتی که برایش کلی هزینه کرده بودی چیزی باقی نمانده بود.
می بینی! ما بارگه دادیم این رفت ستم برما بر….. کاخ ستمکاران تا خود چه رسد خذلان… خواستی راه اصلاحگران را خراب کنی. موفق شدی. نمی گویم نتوانستی. انصافا با این مهره چینی و سیّاسی و بسیج نیروهایی که تو کردی کوه را می شد جابجا کرد. خاتمی که سهل است. اما اینجای کار را دیگر حسابش را نکرده بودی. اینکه الزاما اگر ملت از راه اصلاح رویگردان شوند به دامن آن چه تو می خواهی آویزان نخواهند شد.
تو و آقا مجتبی و فیلسوف عصبانی (مصباح) شاهد مقصود را در برگرفتید. چه شاهد دلبری! دیگر هیچ بهانه ای پذیرفته نیست. صد سال هم از تاریخ این مملکت بگذرد این سالهای پس از ۸۴ را به نام شخص حضرتت رقم خواهیم زد. و ما نظاره کنان به فردای خود نیشخند می زدیم. سالهای رکود. سفر عسرت.
عظیم الشانا! چهار سال همه مان سکوت کردیم. شاهد سیمین ساقت همه جا “مردم” را نمایندگی کرد. مردمی که ما بودیم. مردمی که همه چیزش را باخته بود در این قمار تو. مردمی که باید در جواب شما از ساعت چند اینجا آمده اید از هشت تا یازده را متحد و منظم می شمرد و در جواب کی خسته است پایکوبان نعره می زد دشمن! دشمن! به احترام گریه من تو بخند ، هرآنچه یک بار به صورت تراژدی در جهان رخ میدهد، یک بار دیگر به صورت کمدی تکرار خواهد شد. و ما نظاره گران مضحک ترین کمدی تاریخ این مرز و بوم بودیم. نمایشی که تو راسا تهیه کننده اش بودی. ما باید نعره می زدیم انرژی هسته ای حق مسلم ماست. و انصافا به قدر کلوزآپی که دوربین های تلویزیونی ات نمایش دهند “مردم” برای همه ی این نعره ها حی و حاضر بود.
سیدعلی! معامله ای کردی که سرتاپایش غبن و حسرت بود برایت. می پذیرم که نخواهی خودت را از تا بیندازی. بالاخره مقام و جایگاهت تنه به شان معصوم می زند. نباید نوکیسگانی را که در چاپلوسی و فناء در مرتبت تو از یکدیگر سبقت می گیرند نا امید کنی. ولی در خلوت خودت یقین دارم که هر روز و هر لحظه هزاران مدل دیگر از نقشه های راهبردی ای را که می توانستی اتخاذ کنی تا به اینجایی که الان رسیده ای نرسی مرور می کنی. می شد رفقای قدیمی را دور نزنی. می شد در صورت متملق خاک بپاشی تا این طور امر بر خودت مشتبه نشود. ببین چه کسانی را از دست دادی تا چه همراهان بی مقداری دور خودت جمع کنی. با این کوتوله ها می خواهی ولایت امر مسلمین جهان را به دوش بکشی؟
چهار سال رکود که گذشت ما “مرد نقاش را از خانه به در آوردیم تا شهرمان را رنگ بزند”. باورت نشد. هنوز بیش از آنکه به قدرت خدا که در دستان مردم است باور داشته باشی، به سردارانت می بالیدی. می پنداشتی همان سال هشتاد و چهار است که آقا مجتبی با تیم فدائیان مورد وثوقت دوباره با همان رمز “هوالمطلوب” شان شعبده کنند. هنوز که هنوز است در عجبم که چه معیاری می تواند وجود داشته باشد که چنین موجود کارنابلد و مخرب و عاری از فرهنگی را به میرحسین ترجیح دهد آن هم به بهای چنین دست کاری و تقلب گسترده و رسوایی که افتاد و دانی. انقلابی تر بود؟ “اصول”گرا تر بود؟ صادق تر بود؟ اساسا رجل سیاسی بود؟ چه بود؟

می دانی سید علی. ۲۲ خرداد ۸۸ دیگر یک عرصه و کارزار عادی انتخاباتی برای تغییر کارگزاران دولتی نبود. تکان و خیزشی بود که گویی ملت آمده بودند تا حاکمیت را تست کنند
. ۲۲خرداد آخرین آزمون برای سنجش “احتمال” وجود قابلیتی در جمهوری اسلامی برای بقا و احیانا کارآمدی در اداره ی کشور بود. این را به قطع و یقین می گویم. آقای خامنه ای! گاهی با خودم می اندیشم آنچه پس از انتخابات رخ داد و مجموعه ی آن استراتژی ای که اتخاذ کردی برای مقابله با جنبش رخ داده، تنها انتخابی بود که می توانستی داشته باشی. واقعیت تلخی است. بیشتر برای خودت تلخ است. تنها اشتباه محاسباتی ای که کرده بودی مربوط به سنجش میزان عزم و اراده مردم بود. چیزی که هیچ فرمولی برایش نداشتی و از دل هیچکدام از گزارشهای دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی بیتت نیز داده های چندانی برای آن وجود نداشت.
آقای سید علی خامنه ای! برای صاحب دستگاهی که در آن بهزاد نبوی و تاج زاده و امین زاده و قدیانی و زیدآبادی و ابراهیم یزدی و… حبس می کشند و رحیمی و کردان و علا بروجردی و اردشیر لاریجانی و… بر صدرند و قدر می بینند چه باید نوشت؟ دستگاهی که محمد مختاری و محسن روح الامینی و کامرانی فرد و سهراب اعرابی و… را در خون خود می غلتاند و آقازادگان بی سواد و بی فرهنگی چون حداد عادل و صفار و احمدی نژاد و بذرپاش بالاتر از قد و قواره شان بر سمتهای اقتصادی و فرهگی تکیه می کنند… دستگاهی که متولیان فرهنگی اش بی ادبانی چون سلحشور و ده نمکی و شمقدری اند و بزرگانی چون بیضایی و قبادی و مهرجویی و سید مهدی شجاعی گوشه گیر و خانه نشین…
سیدعلی! بیشتر هم دوره ای های من، که از قضا همه شان درس خوانده های بهترین دانشگاههای کشور بوده اند، یا رفته اند به کانادا و امریکا و استرالیا و اروپا و مالزی، یا در حال تکمیل مدارک و انجام امور مربوط به اقامت و پذیرش و ویزا هستند. همه شان یک دلیل مشترک دارند. اینجا، ایران، مملکتی که تو ساخته ای، نمی دانم، تو اداره می کنی، تو خط و مشی اش را ترسیم می کنی… جای خوبی برای زندگی کردن نیست. اینجا هیچ چیز سر جایش نیست. اینجا آزار دهنده شده است.
آقای خامنه ای! رهبرا! عظیم الشانا! من همان روزها تصمیم خودم را گرفته ام. نخواهم رفت. اینجا خانه ی من است. ریه هایم به هوایش احتیاج دارد. کوچه هایش را دوست دارم. شهرهایش را. کودکی دارم که فردای همان نماز جمعه ای که حکم تیر صادر کردی به دنیا آمد. همان روز با خود عهد کرده ام برای اینکه فردای او بهتر از این روزها باشد هر چه در توان دارم بگذارم. در این زمانه ی بی مامن و ماوایی، در این روزهای یاس و انفعال، این شاید سنگ بنای یک ایمان نیم بند باشد: ایستادگی و وا ندادن در برابر حاکمیت فاسد و ظالمی که از طنز روزگار نامش جمهوری اسلامی است. بچرخ تا بچرخیم. 

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

انتقادات شدید و غیر مستقیم سردار علایی از رهبری و مقایسه وی با شاه

سردار علایی، فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه در مطلبی که در سایت خبرآنلاین منتشر شد با طعنه و کنایه خامنه ای را با شاه مقایسه کرده و رفتار وی پس از انتخابات سال 88 را به باد انتقاد گرفته است. به نظر می رسد این مطلب در پاسخ به درخواست محمد نوری زاد برای نامه نگاری وی به رهبری نگاشته شده باشد. مطلب وی به شرح زیر است:

قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر 
روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد.
روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد مقاله ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به درب منزل تعدادی از اساتید حوزة علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفة مقالة توهین آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به درب خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانة نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلم ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می شد. تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت های خود قرار نمی دادند و سعی می کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاری ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی های کشور اعلام شد. این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب ها و توسعة اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می دانست. به نظر می رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد.
1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعة صدر به خرج می دادم و با مقالة توهین آمیز که نویسندة آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی کردم بهتر نبود؟
2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامة حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می دادم حکومتم دوام بیشتری نمی یافت؟
3- اگر به مردم معترض اجازة راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟
4- اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟
5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟
6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟
7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟
طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار


۱۳۹۰ دی ۱۴, چهارشنبه

نامه بسیجی نمونه به رهبری

مقام رهبری ایران عزیز

من بسیجی نمونه دیروز، دانشجوی دکترای امروز در کشور کانادا هستم. برای اینکه کمی از من بدانید بگویم که پدرم سپاهی است و در خانواده ای کاملا مذهبی و طرفدار نظام بزرگ شده ام. سال های نوجوانی ام به درس و فعالیت های مذهبی گذشت. بخاطر کسب مدال المپیاد جهانی بسیجی نمونه معرفی شدم و در ملاقاتی خصوصی با شخص شما شرکت کردم. حتی برنامه ها و مصاحبه های متعددی در همان زمان از بنده بعنوان بسیجی نمونه در تلویزیون و رادیو و برخی مجلات پخش شد و خوشحال بودم که چهره ای دیگر گونه از بسیج به مردم، و راهی غیر از فعالیت های شبه نظامی به بسیجیان نشان می دهم.

وارد دانشگاه و جامعه که شدم بیشتر و بیشتر با واقعیات زندگی روزمره مردم و جامعه آشنا شدم. کم کم تبعیض ها را احساس کردم و مشکلاتی که روز به روز بیشتر آزارم می داد، و تعارض واقعیات جامعه با تفکرات و آرمان های مذهبی و انسانی ام را بیشتر می کرد. از همان سال اول دیدم که چطور یک آدم بی سواد و بدون حداقل صلاحیت علمی بخاطر جانباز بودنش کرسی استادی می گیرد و افراد با صلاحیت های علمی بالا بخاطر دیدگاه های مستقل شان در دانشگاه در تنگنا قرار می گیرند. از همان اولین کارم در یک مرکز تحقیقات دولتی متوجه شدم که دولت اسلامی حتی به لباس آدم ها هم کار دارد و معیار ترفیع نه توانایی ها که نزدیکی فکری به صاحبان قدرت است. این تعارضات روز به روز بیشتر شد اما من آن ها را از شخص شما جدا می کردم و فرض می کردم که لزوما هرچه در این مملکت می گذرد بر اراده شما نیست.

تعارضاتم بار دیگر زمانی شدت گرفت که برای اولین بار برای شرکت در کنفرانسی علمی به یکی دوتا از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی سفر کردم و از نزدیک با فرهنگ و زندگی مردم آن ها آشنا شدم. فاصله رفاه و آزادی های اجتماعی مردم آن کشورها با ما را نه با پادشاهان گذشته، نه با استعمار آمریکا و انگلیس، و نه با هشت سال جنگ تحمیلی نمی شد توجیه کرد، که آنها هم بعضی سابقه استعمارشان بیش از ما و صدمه شان از جنگ های قرن معاصر بارها بیش از ما بود. حتی اگر از دید ارزش های اسلامی و حتی حجاب که برای شخص شما و سایر علما از خود اسلام هم مهمتر است نگاه می کردم، مطمئنا وضعیت آن کشور اسلامی بهتر از ما بود. با وجود اینکه همه این تعارضات انتقادات جدی در مورد کشور و نظام در ذهن من ایجاد کرده بود، همچنان سعی می کردم حساب شما را جدا کنم و بنا را بر این بگذارم که لزوما مسئولیت همه چیز این مملکت به دوش شما نیست.

اما انتخابات 88 همه فرضیات ذهنیم را تغییر داد. روزهای پس از انتخابات را هنوز خوب به یاد دارم. به یاد ندارم در زندگیم صحنه ای پرشکوه تر از راه پیمایی های هفته اول پس از انتخابات را دیده باشم. مجموعه ای از شعور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مردمی را می دیدم که هرگز راه پیمایی سکوت را تمرین نکرده بودند. اما آن جمعه آمد و من مات و مبهوط ماندم که چطور شما نه تنها آن خیل عظیم مردم را نادیده گرفتید، که خون شان را هم حلال کردید و همان شد که طرفداران تان و آن بسیجی که من سال ها دل به بهبود وجهه اش داشتم را روز به روز بیشتر به ورطه نظامی هل دادید و به جان مردمش انداختید. هنوز صحنه ای که آن بسیجی موتور سوار مادر و دختر معترض را با باتوم دنبال می کرد فراموشم نمی شود، و هزار و یک صحنه دلخراشی که در حافظه تاریخ مانده است. از همان روز بود که دیگر از بسیجی که روزی نمونه اش بودم بیزار شدم و از نظامی که با مردم معترضش (حتی اگر اعتراضشان نابجا باشد) اینچنین رفتار می کند بریدم.

مقام رهبری

از آن روز دیگر نتوانستم حساب شما را از بقیه و نظام و از مشکلات جامعه مان جدا کنم. چرا که دیدم چطور همه سران نظام و مسئولان خرد و کلان جامعه گوش به فرمان شمایند، حتی اگر این فرمان کشتن مردم بیگناه باشد. از آن روز دیگر نمی توانم باور کنم این همه زندانیان سیاسی به میل و اراده شما نیست که زندانی شده اند. از آن روز دیگر نمی توانم قوانین مجلس فرمانبردارتان را از اراده و خواست شما جدا کنم. از آن روز دیگر نمی توانم فعالیت های اقتصادی و سیاسی هیولای سپاه را غیر از دستور شخص شما بدانم. از آن روز دیگر نمی توانم احکام به شدت ظالمانه دادگاه های قوه قضائیه بر علیه فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را غیر از خواست شما فرض کنم. چطور می شود منطقی بود و با دیدن همه این ها، شورای نگهبان را مستقل و نمایندگان مجلس مجیزگوی خبرگان رهبری را شجاع و نمایندگان مردم دانست و نه نمایندگان شما.

شاید بپرسید با این همه چرا برای شما نامه می نویسم. پر واضح است که با وجود این مدت کوتاهی که برای تحصیل خارج از ایران بسر می برم مثل همه دانشجویان دیگر ایرانی قلبم برای ایران و مردمی که در کنارشان بزرگ شده ام می تپد و به شدت برای آینده ایران نگرانم. از نگاه من ایران پس از انقلاب همیشه از یک دو دستگی فرهنگی سیاسی بین مردم رنج می برده و این شکاف روز به روز بیشتر شده و نظام و شخص شما هم با خودی و غیرخودی کردن مردم در تشدید آن به شدت تاثیر داشته اید. و بالاخره پس از انتخاب بیش از همیشه طرف گروه خودی خودتان را گرفتید و خون گروه غیرخودی را حلال کردید و این آغاز یک جنگ داخلی شد که شاید هنوز رسما شروع نشده باشد، ولی دور نیست روزی که با جرقه ای سیاسی اجتماعی، و یا دخالت بیگانگان که به چیزی جز منفعت خود فکر نمی کنند، این آتش زیر خاکستر شعله ور شود و هر آنچه ایران و ایرانی دارد را بسوزاند و ما را به افغانستانی دیگر تبدیل کند. من به شما دلسوزانه هشدار میدهم که مطمئن نباشید اگر جنگی با آمریکا و اسرائیل شروع شود مثل 30 سال پیش همه پشت سر شما قرار می گیرند و در برابر دشمن، که نه دیگر شما و نظام همان رهبر و حکومت 30 سال پیش هستید و نه مردم آن مردمی که شما را پیام آور مدینه فاضله می دانستند. اگر اینطور فکر می کنید کافی است به یاران دیرین تان نگاه کنید که چطور از دور خود پراکنده اید و همین وضعیت را به جامعه تعمیم دهید.

و من در این وضعیت تنها شما را می شناسم که می تواند بطور مسالمت آمیز ایران را از این بحران و شکاف و خطرات داخلی و خارجی نجات دهد.می دانم که تاریخ خوانده اید و از آن بی بهره نیستید و به صداقت آن واقفید. پس نگذارید تاریخ از شما همانطوری یاد کند که از آخرین پادشاهان سلسله های گذشته یاد می کند، کسانی که با سیاست های نادرست آتش به خرمن ایران زدند و مردم شان را به هیچ گرفتند و دست آخر باعث اضمحلال سلسله پادشاهی شان شدند.

مقام رهبری

اگر هنوز به ایران و سرافرازی مردمش علاقه دارید، اگر هنوز به اسلام و سربلندیش بیش از مقام و منصب رهبری علاقه مندید، تا دیر نشده و آن جرقه های داخلی یا خارجی آتش بر این خرمن نزده دست بکار شوید و پیش از آنکه مجبور شوید برای حفظ نظام، این مهمترین واجب تان!، سر در برابر دشمن فرود آورید، سر در برابر مردم تان خم کنید و نشان دهید اختیار امور را تا زمانی می خواهید که مردم بخواهندتان، که غیر از این استبداد است. نشان دهید که “همه” مردم برایتان مهم اند و حقوق شان برای شما محترم. پس همان طور که به موافقان تان حق صحبت و اعتراض و راهپیمایی و انتخاب نماینده می دهید به مخالفان تان هم بدهید. این بی اعتمادی به مردم را کنار بگذارید و رشته امور را به مردم واگذار کنید. بگذارید بجای شورای نگهبان خود مردم تصمیم بگیرند مجلس را به که بسپارند و مطمئن باشید خودشان مسئولیت انتخابشان را هم قبول می کنند و شما مجبور نیستید پاسخ گوی هرآنچه در مملکت می گذرد باشید. سپاه را به پادگان ها بازگردانید و اقتصاد و سیاست را به مردم بسپارید. بسیج را از سپاه جدا کنید و مدیریتش را به مردم واگذار کنید. بگذارید مردم احساس کنند صاحبان این مملکت اند و نه رعیت ارباب!

مقام رهبری

به خدا که ما با تحمیل دین بر مردم بیش از همه دین ستیزان تیشه به ریشه آن زده ایم. رضا شاه هم نتوانست به این سرعت و وسعت حجاب از سر زنان این مملکت بردارد که ما برداشتیم، و هیچ وقت در طول تاریخ روحانیت تا این حد در نظر افکار عمومی مورد سوال و سوء ظن و بی اعتمادی نبوده است. اگر هنوز دلتان با ترویج اسلام است، تحمیل آن را بر جامعه متوقف کنید و اجازه بدهید مردم خودشان برای دین شان تصمیم بگیرند. این چه برخوردی است که با اقلیت های مذهبی از جمله سنی و بهائیت می شود و کجا اسلام از این برخوردها نفعی برده است؟ بر فرض که بهائیت را انگلیس راه انداخته باشد، ولی قبول می کنید که آن دانشجوی بهایی جاسوس انگلیس نیست و مثل هر شهروند دیگری به اصولی اعتقاد دارد و باید از حق تحصیل برخوردار باشد. کجای این برخورد حکومت با ایشان باعث می شود آنها در اعتقاداتشان تجدید نظر کنند یا غیربهایی ها به باطل بودن آن پی ببرند.

در آخر شما را به خدا می سپارم و برای شما و مردم ایران عزیز عاقبت خیر آرزو می کنم. امیدوارم تا فرصت باقی است گوش از اطرافیان ناصالح تان بردارید و دل به خدا بسپارید و مردم ایران را که بیش از همیشه به تدابیر شجاعانه و هوشمندانه شما نیازمندند دریابید.

بسیجی نمونه

25 آذرماه 1390
منبع: کمپین نامه نویسی به رهبر جمهوری اسلامی ایران