۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

نامه اي به رهبر عزيزم

با سلام و احترام
نامه 15 جناب آقاي نوري زاد را به محضر شما خواندم و تصميم گرفتم من هم از باب يادآوري و به رسم وظيفه ديني و انساني با قلمم با شما سخن بگويم و اميدوارم كه مثمر ثمر افتد. به ياد نامه امام علي اين مرد بزرگ به مالك اشتر افتادم و متن آنرا از جهت يادآوري دوباره ذكر مي كنم. ((بپرهیز در بزرگی فروختن، خدا را هم به جنگ خوانی و در کبریا و عزمت، خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار میسازد و هر خود بینی را بی مقدار و آن کس را که از رعیت خویش دوست می داری، که اگر داد آنان را ندهی ستمکاری، و آن که بر بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن کسی را که خدا دشمن گیرد دلیلی از وی نپذیرد و او  با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد و توبه کند، و هیچ چیز چون ستم کردن، نعمت دادن خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک می آورد، که خدا شنوای دعای ستم دیدگان است و در کمین ستمکاران.
و باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارید که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر ، که ناخشنودی همگان خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند، و خشم نزدیکان خشنودی همگان را زیانی نرساند، و هنگام فراخی زندگانی، سنگینی بار نزدیکان بر والی بر همه افراد رعیت بیشتر است، و در روز گرفتاری یاری آنان از همه کمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند، و چون درخواست کنند فزونتر از دیگران ستهند و به هنگام عطا سپاس از همه کمتر گزارند. و چون به آنان ندهند دیر تر از همه عذر پذیرند و در سختی روزگار شکیبایی را از همه کمتر پیشه گیرند، و همانا آنان که دین را پشتیبانند، و موجب انبوهی  مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمانند. پس باید گرایش تو به آنان بود و میلت به سوی ایشان. و از رایت آن را از خود دورتر داری و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید که همه مردم را عیب هاست و والی از هر کس سزاوار تر به پوشیدن عیبهاست. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانی و باید آن را که برایت پیداست بپوشانی، و داوری در آنچه از تو نهان است با خدای جهان است پس چندان که توانی زشتی را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده بماند، خدا بر تو بپوشاند. گره هر کینه را که از مردم داری بگشای و رشته هر دشمنی را پاره نمای . خود را از آنچه برایت آشکار نیستن نا آگاه گیر و شتابان گفته سخن چین را مپذیر، که سخن چین نزد نرد خیانت سازد هرچند خود را همانند خیر خواهان سازد. و بخیل را در رای زنی خود در میاور که تو را از نیکو کاری باز گرداند، و از درویشی می ترساند.
ونه ترسو را تا در کارها سستت نماید، و نه آزمند را تا حرص ستم را برآید، که بخل و ترس و آز سرشت هایی جدا جدا است که فراهم آورنده آن بد گمانی خداست بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بد کاران بوده و آن که در گناهان آنان شرکت نموده . پس مبادا چنین کسان محرم تو باشند که آنان یاوران گناه کارانند. و ستمکاران را کمککار و تو جانشنی بهتر از  ایشان خواهی یافت که در رای و گذاردن کار چون آنان بود و گناه کاران و کردارد بد آنان را بر عهده ندارد. و آنان که ستمکاری را در ستم یار نبوده و گناه کاری را در گناهش مددکار  بار اینان بر تو سبکتر است و یاری ایشان بهتر و مهربانی شان بیشتر و دوستی ایشان با جزء تو کمترپس اینان را خاص خلوت خود گیر و در مجلس هایت بپذیر و آن کس را بر دیگرا بپذیر که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را ناپسند دارد. کمتر یاری ات کند. و به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپرور که نکرده ای خاطرات راشاد ننماید ، که ستودن فراوان خود پسندی آرد، و به سرکشی وادارد.
و مبادا نکوکار و بد کردار در دیده ات برابر آیند که آن رغبت نکو کار را در نیکی کم کند و بد کردارد را به بدی وادارد و در باره هر یک ااز آنان، آن را عهده دار باش که او بر عهده خود گرفت و بدان که هیچ چیز گمان والی را به رعیت نیک نیارد چون نیکی که در حق آنان کند و بار شان را سبک دارد و ناخوش نشمردن از ایشان آنچه را که حقی در آن ندارد بر آنان . پس رفتار تو باید، که خوش گمانی رعیت برایت فراهم آید، که این رنج دراز را از تو می زداید.و به خوش گمانی تو آن کس سزاوارتر که از تو نیکی رسیده و بدگمانی ات بدان بیشتر باید که از تو بدی دیده.
و آیین پسندیده ایی را بر هم مریز که بزرگان این امت  بدان رفتار نموده اند، و مردم بدان وسیلت به هم پیوسته اند، و رعیت با یکدیگر سازش کرده اند، و آیینی را منه که چیزی از سنتها نیک گذشته را زیان رساند تا پاداشی از آن نهنده سنت باشد و گناه شکستن آن بر تو ماند تا با دانشمند فراوان گفتگو کن و با حکیمان  فراوان سخن در میانه در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که پیش از تو بر آن بوده اند برقرار.))
اي رهبر عزيزم
برايتان دعا مي كنم كه در خط امام علي و وصاياي ايشان باقي و مستدام بمانيد. من تا قبل از انتخابات 1388 به شما و پيروزي همه جانبه اين انقلاب اميد فراواني داشتم ولي متاسفانه بعد از آن وقايع و اتفاقات پيش آمده تا حال، دارم اميدم را به اصلاح اين انقلاب از دست مي دهم و هيچ چيزي بدتر از نااميدي جوانهايي مانند من نمي باشد.
خلاصه بايد فكري كرد و مسئوليت اين انقلاب به مانند باغبان يك گلستان به دست شماست و آيندگان و تاريخ در اين خصوص قضاوت خواهند نمود. پيشنهاد من اينست كه شما به روش و منش امام علي برگرديد و به مشورت با تمام آزادمردان و ناصحان ايران زمين در پي اصلاح امور شتاب ورزيد قبل از آنكه دير شود.
در پايان
از خداوند بزرگ عاقبت به خيري براي شما و براي تمام مردم ايران زمين
مسئلت مي نمايم.
بنده خدا و ارادتمند شما
منبع: http://nameha.nurizad.info/?p=204

علی افشاری:فراخوان محمد نوری زاد ، تحرکی به فضای سیاسی کشور بخشیده است.

فراخوان محمد نوری زاد برای نهضت ارسال نامه های انتقادی به رهبری جمهوری اسلامی، تحرکی به فضای سياسی کشور بخشيده است.
شجاعت وی در نگارش نامه های ۱۵ گانه به آقای خامنه ای و به چالش طلبيدن جدی عملکرد مجموعه های زير نظر وی و نتايج عملکرد کلی حکومت از حوزه هايی است که خط قرمز حکومت محسوب می شود و نيرو های امنيتی و فعال در ساختار سرکوب حساسيت ويژه ای نسبت به آن دارند.
نوری زاد با ابتکار عمل هوشمندانه هم فضيلتی ماندگار از خود بر جای گذاشت و هم در افزايش شيب تغيير فضای اعتراضات به سمت رهبری نقش موثری ايفا کرد.
پس از روشن شدن علائم اوليه افول جنبش اصلاحی دوم خرداد و پس رفتن پتانسيل آن در برابر مقاومت و کارشکنی های بخش های انتصابی و تنگنا های ساختاری، از سوی عده ای ضرورت نقد علنی و مستقيم رهبری مطرح شد. اما اکثر اصلاح طلب ها در آن زمان با آن مخالفت کردند و کماکان ترجيح دادند که يا حسن نظر به رهبری را حفظ کنند و امکان اصلاح و تاثير گذاری مثبت بر وی را شدنی بپندارند و يا برخی ديگر هزينه اين کار را سنگين قلمداد می کردند که مقرون به صرفه نيست.
اما اين روند اگر چه از سوی تک چهره ها آغاز شد ولی به مرور با توجه به فرماندهی رهبری در شکست دادن جنبش اصلاحات و سرکوب خونين و بی رحمانه جنبش سبز، شيب مثبت و صعودی يافت.
اينک محمد نوری زاد شتابی چشمگير به اين حرکت بخشيده است. از ديد برخی از کنشگران سياسی خطاب قرار دادن رهبری توسط وی امتداد روند تکاملی جنبش سبز است. پس از سخنان مايوس کننده آقای خامنه ای و تصميم وی برای دفاع از نتيجه انتخابات جنجالی و مخدوش ۱۳۸۸ و مقاومت در برابر ابطال آن به تدريج شعار «مرگ بر ديکتاتور» طنين بلندی در راهپيمايی ها و تجمعات پيدا کرد.
اما برخی ديگر نکوهش مستقيم و نقادی رهبری را با سياست ورزی متعارف در تعارض می بينند که هزينه های زائدی را بر جنبش دموکراسی خواهی تحميل می کند.
در حرکتی همسو مصطفی تاج زاده در تلاشی شجاعانه از درون زندان مسئوليت برگزاری انتخابات مهندسی شده وغير موثر مجلس نهم را بر دوش رهبری گذاشت. بدين ترتيب به نظر می رسد که ممکن است آماج قرار دادن رهبری در افق آينده جنبش تغيير خواهی تبديل به روند مسلط شود. اين اتفاق اگر بيفتد شباهت بالايی با تجربه بهار عربی خواهد داشت که معترضين و نيرو های مخالف استبداد خواهان کنار رفتن راس هرم قدرت چون بن علی، مبارک، قذافی، علی عبدالله صالح شدند و اينک در سوريه نيز تقاضای خروج بشار اسد از قدرت خواست اول معترضين است.
افزايش اعتراضات و انتقادات علنی به رهبری نشانگر افول اقتدار وی نيز هست. به نظر می رسد هيبت اقتداری که دستگاه های امنيتی، تبليغاتی، رسانه ای، روحانی و سياسی جمهوری اسلامی در ۲۲ سال اخير سعی کرده اند برای آقای خامنه ای برقرار سازند، فرو ريخته است.
از ابتدای تشکيل جمهوری اسلامی، اعتراض و نقد علنی به ولی فقيه به يک تابو تبديل شد. به عبارت ديگر وجه استبدادی و اقتدار گرای حکومت ايجاب می کرد که ستون فقرات آن از گزند اعتراض و پاسخگويی در امان باشد. از اين رو بر خلاف قانون اساسی، مجلس خبرگان به شيوه نهادی عقيم شد و با فرمايشی شدن از ايفای کارکرد ذاتی خود باز ماند. محور ديگر ايجاد جايگاه معصوم برای رهبری، اعمال عقوبت و مجازات سنگين برای کسانی بود که شجاعت به خرج داده و از اين خط قرمز عبور کنند.
در اين ميان پاره ای از اصول فقهی مثل ضرورت «نصيحت به ائمه مسلمين» و «امر به معروف و نهی از منکر» که شامل حاکم مسلمين نيز می شود و حتی ثواب بالای فضيلت اعتراض به حاکم جائر مورد بی توجهی قرار گرفت. آيت الله خمينی حرف خود را نيز زير پا گذاشت که زمانی در توجيه استبدادی نبودن ولی فقيه گفت: «اگر ولی فقيه قدم کج بگذارد مردم جلوی انحرافش را می گيرند و وی در صورت ظلم و ستم صلاحيت خود را از دست می دهد.»
در دوران آيت الله خمينی، فضا آن چنان سنگين بود که کمتر کسی جرات انتقاد علنی از وی را به خود می داد. البته خصلت کاريزماتيک وی نيز در اين ميان بی تاثير نبود. اما معدود کسانی که تلويحا عملکرد حکومت وی را زير سئوال بردند، به شدت تنبيه شدند. ماجراهای غم انگيز آيت الله العظمی شريعتمداری و آيت الله قمی، نمونه هايی از برخورد های صورت گرفته هستند. حتی انتقادات غير علنی آيت الله منتظری که از نزديک ترين حلقه های خودی ها بود، با عزل و تحقيری شديد پاسخ گرفت.
در دوره رهبری آقای خامنه ای حجم انتقادهای علنی گسترش کمی و کيفی پيدا کرد. سعيدی سيرجانی از نخستين کسانی بود که شهامت به خرج داد و باب گفت و گوی انتقادی را با رهبر گشود و تهديد ها نيز وی را از ادامه کار باز نداشت و به استقبال نوشيدن جام شوکران شتافت. قتل فجيع وی پيغامی به جامعه بود تا سنگينی هزينه برخورد انتقادی به رهبری مشخص شود.
اما اين تهديدها کار ساز نيفتاد و افراد ديگری به اعتراض علنی به رهبری پرداختند و تاوان بی باکی خود را نيز پرداختند. نخست آيت الله العظمی منتظری بود که حصری ده ساله، تخريب گسترده منزل وهتاکی بی سابقه ای را برای سخنرانی انتقادی خود به رهبری در سال ۱۳۷۶ متحمل نمود.
عبدالکريم سروش، محسن سازگارا، اکبر گنجی، فعالان جنبش دانشجويی، قاسم شعله سعدی، عيسی سحرخيز، دکتر يدالله سحابی، عزت الله سحابی، حجت الاسلام مهدی کروبی، احمد قابل، احمد زيد آبادی، آيت الله سيد جلال طاهری و … ديگر کسانی بودند که هر يک به نوعی به صورت مستقيم ايراداتی را نسبت به عملکرد رهبری مطرح ساختند.
در بين آنها اکبر گنجی پا را از انتقاد فراتر گذاشت و در سال ۱۳۸۴ از درون زندان اوين خواسته «خامنه ای بايد برود» را مطرح کرد. مجيد توکلی دانشجوی دانشگاه امير کبير در دوران جنبش سبز به شکل صريح منشاء مشکلات را رهبری جمهوری اسلامی معرفی نمود. او اکنون در زندان تاوان اين فاش گويی خود را پرداخت می کند.
گسترش انتقادات علنی از رهبری جمهوری اين پتانسيل را دارد تا جايگاه ولی فقيه را عادی سازد و بدين ترتيب سنت مجازات سنگين منتقدان رهبری دستخوش تغيير گردد. اين تغيير به نوبه خود باعث می شود هزينه اعتراض به رهبری کاهش يافته و در نتيجه آسيبی جدی به ساخت مطلقه قدرت وارد آيد. اين نکته چرايی هزينه بالای نقادی رهبری را روشن می سازد.
محمد نوری زاد به زعم خود و جمع مهمی از نيرو های سياسی اپوزيسيون، نقطه کانونی معضلات سياسی و ستون فقرات استبداد دينی را نشانه گرفته است. منتها اين نقطه به صورت توامان، صفت فردی و حقوقی ولی فقيه را در بر می گيرد. در اصل جايگاه ولی فقيه، اختيارات بی حد و حصر و تقدس بخشيدن به آن باعث می شود که هر فردی در اين جايگاه کم و بيش به وضعيت کنونی کنونی آقای خامنه ای برسد.
البته در عين حال تاثير ويژگی های فردی را نيز نمی توان ناديده گرفت. ويژگی های شخصيتی روحانی که در جايگاه ولی فقيه قرار می گيرد در برونداد اين نهاد موثر است. از اين رو چه بسا سقف نظام جمهوری اسلامی بر اساس مواضع شخص ولی فقيه، قبض و بسط می يابد. ولی عامل اصلی انسداد سياسی، نهاد ولايت فقيه است که با گريز از نظارت پذيری و پاسخگويی، انباشت قدرت مطلقه و پوشيده شدن در هاله ای از تقدس جلوی گردش قدرت را می گيرد.
افزايش اعتراضات و انتقادات علنی به رهبری در عين حال نشانگر افول اقتدار وی نيز هست. به نظر می رسد هيبت اقتداری که دستگاه های امنيتی، تبليغاتی، رسانه ای، روحانی و سياسی جمهوری اسلامی در ۲۲ سال اخير سعی کرده اند برای آقای خامنه ای برقرار سازند، فرو ريخته است.
علی افشاری
۱۳۹۰/۰۹/۲۸


نامه ی مادر داغدار جنبش سبز به آقای خامنه ای

گاهی باورش برایم سخت است. سخت است که بگویم بد کردیم که پای در رکاب انقلاب گذاشتیم. زمانی دختر جوانی بودم که به همراه پدر و مادرم هر روز به عشق سرنگونی رژیم شاه به خیابان ها می رفتیم. راستی پدرم یک بار طعم زندان را کشید. البته نه از محل کارش اخراج شد و نه به ما آسیبی رساندند. وقتی بعد از 8 ماه آزاد شد مجددا برگشت سر کارش. انقلاب پیروز شد و من دوران دبیرستان را تمام کردم و بعد از انقلاب فرهنگی به دانشگاه رفتم. با تمام جان و دلم پشت جبهه ها کار کردم. با مردی از بزرگان سرزمینم یعنی رزمنده ای از سپاه ازدواج کردم. در سالگرد پیروزی انقلاب بود که فرزندم را بدنیا آوردم . خیلی خوشحال بودم که در زمانه ای فرزندم را به دنیا آورده ام که اسلام بر کشورم حاکم شده است . عدالت برقرار میشود و فساد و دزدی جایی ندارد. دوران کودکیش خوب بود چون یا در مسجد بود یا در مدرسه. امام رحلت کردند. یک شبه با دست های پنهانی شما به رهبری رسیدید. همان زمان گفتم فردی که خود رهبری حزبی را دارد نمی تواند رهبر بی طرفی باشد. اما دست ما که نبود افرادی تصمیم گرفته بودند فردی را به رهبری برسانند که به راحتی بتوانند در دستانشان باشد. دست دزدان ماهری را در شورای نگهبان باز گذاشتید بله افرادی چون جنتی و یزدی و…. که تا توانستند کاندیدا را تار و مار کردند. حتی به اتاق خواب های نمایندگان سرک کشیدند. تمام دارایی مردم ایران را تصاحب کردند. خانواده خود را که روزی کوخ نشین بودند کاخ نشین کردند. خود را صاحب مملکت و مردم می دانستند و شما دم برنیاوردید. دولت اصلاحات روی کار آمد. سفارتهای تعطیل شده اروپایی برگشتند. چهره زیبای اسلام را به جهان نشان دادند. خاتمی فیلمی از مریم مقدس را برای پاپ برد و به او که رهبر جهان مسیحیت بود نشان داد که ارتباطی قوی بین مسلمانان و مسیحیان وجود دارد. وقتی در سازمان ملل سخنرانی میکرد کسانی هم که برای کار واجبی صندلی را ترک کرده بودند برمیگشتند تا از شنیدن یک کلمه از سخنان رئیس جمهور ایران عقب نمانند. به اتفاق تمام آرا سال گفتگوی تمدن ها را بنیان نهاد. این افتخاری برای ایران بود. در تمام دنیا به ایرانی ها احترام آمیز نگاه میکردند. فرزند من هم در همان دوران در دبیرستان بود و عاشق کشور و دینش شده بود. می دید خاتمی بجای گفتن مرگ بر این و مرگ بر آن بذر عشق را در دلها می کارد. فضای جامعه آرام شده بود. با اینکه اجازه ندادند خاتمی کار کند اما او حداقل روابط بین الملل را بهبود بخشید.
آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران
اطرافیان بوقلمون صفت شما شدند بادمجان دور قاب چین و کم کم به شما باوراندند که شما جدای از مردمید. شما خدای ایران و جهان اسلام هستید. بادی زیر عبای شما انداختند و شما را همچنان باد کردند و نمی دانم چرا متوجه نشدید؟ افرادی وارد سپاه شده بودند که روز به روز فربه تر شده و کوخ هایشان حالا به کاخ تبدیل شده بود. همسر من از سپاه استعفا داد چون چیزهایی می دید که هر روز آرزوی مرگ خود را میکرد. بارها گفت من به تکه نانی حلال برای فرزندانم راضیم. مردان جبهه و جنگ خانه ما دیگر نمی خواست نام سپاه را هم بشنود . علیرغم اینکه میدانست و میگفت کادر سپاه بچه های خوبی هستند اما فساد اخلاقی و اقتصادی که در سپاه و در رده های بالا می دید برایش تحمل ناپذیر بود. باور می کنید همسران فرمانده هان سپاه در مسجد کنار مردم عادی نمی نشستند ؟ باور می کنید خانه آنها با مسجد کمتر از 5 دقیقه راه بود اما باید راننده مخصوص با ماشین دولتی و راننده دولتی آنها را به مسجد می آورد و جلو در مسجد منتظر می نشست تا حاج خانم نمازش تمام شود و بیاید سوار شود و به خانه برگردد؟ همین ها وقتی شما سخن می گفتید اشک قلابی می ریختند که بله از صدای رهبرمان دلمان می لرزد و گریه می کنیم. اما هر چه تاریخ را زیر و رو کردم نتوانستم جایی ببینم وقتی پیامبر بزرگوارمان سخن می گفتند؛ وقتی مولایم علی سخن می گفته کسی نشسته باشد و گریه کند. باور کنید این ها جز برای باد کردن شما نبوده و نیست.
بله رسیدیم به انتخابات 84 و سخنان اغوا کننده احمدی نژاد و حمایت شما. فرزند من هم تازه دیپلم گرفته بود. میخواست وارد دانشگاه شود. پسری با معدل 19 دیپلم دبیرستان را به پایان رساند. سخنان احمدی نژاد اغوا کننده بود بخصوص وقتی گفت مشکل ما موی و لباس جوانان است؟ خب او هم جوان بود و خام حرف های مردم فریبانه او شد و پای صندوق رای به احمدی نژاد رای داد اما چیزی نگذشت که متوجه شد احمدی نژاد دروغ گفته است. متوجه شد چه کلاهی سر او و سر مردم ایران رفته است . اما در خانه ما دموکراسی برقرار است و با اینکه من و پدرش و خواهرش به کسی دیگر رای داده بودیم او به دلخواه به احمدی نژاد رای داد. او که حالا قدم در وادی درس و دانشگاه گذاشته بود روز به روز دید دانشجوهای ستاره دار ؛ اخراجی ؛ زندانی و فراری از ایران را . حالا دیگر فکرش در محیط دانشگاه باز شده بود. او پسر مومنی بود . نمازش ترک نمی شد. روزه اش با پیشواز به بیشتر از 40 روز می رسید. فرزند من عشقش آزادی بود و برپایی عدالت. اما یک مشکل داشت . او نمی توانست جلو زبانش را بگیرد. چندین بار به کمیته انظباتی فرا خوانده شد و بهش گفتند دهانت را ببند و حرف نزن. درست را بخوان تو را چیکار به سیاست ؟
اقای خامنه ای
فرزند من فهمیده بود مسلمان واقعی باید مبارزه کند و امر به معروف کند و نهی از منکر . او باور نداشت امر و نهی فقط بحاطر طرز حجاب دختران است و بس . او فهمیده بود ظلم و جور در مملکت بیداد میکند. او دیده بود با مدرک های قلابی به پست های بزرگ گمارده شده اند. او دیده بود بسیاری از مدیران دولتی بدون گذراندن دوره های تحصیلی و بدون وقت گذاشتن برای فراگرفتن به پارتی و دستور از مرکز مدیریت دولتی مدرک های قلابی تا سطح دکترا گرفته اند. او متوجه شده بود وزرا به این هم رضا ندادند و با پول از دانشگاههای قلابی و سطح پایین مدرک قلابی گرفته اند. او متوجه شده بود در این مملکت چیزی بنام شایسته سالاری وجود ندارد و در همان دوره اول احمدی نژاد بسیاری از خانواده و دوستان خود را به پست های بزرگ گمارد. او متوجه شده بود مردم هر روز فقیرتر و مستبدان و آنانی که با پست و مقام خیانت ها به ملت کردند هر روز پولدارتر و فربه تر می شوند. او دیده بود فرزندان مسئولین به دانشگاههای داخل رضا نمی دهند و باید در دانشگاههای اروپا و امریکا درس بخوانند. او متوجه شده بود مسئولین همه در شمال شهرها زندگی میکنند و اخر هفته های در کاخ های شمیران و شمال زندگی میکنند. بله اقای خامنه ای زندگی و عدالت از ایران رخت بربست . آیا شما به عنوان رهبر این چیزها را می دانید. اگر می دانید و دهان بسته اید که رهبری شایسته شما نیست و اگر نمی دانید بازم هم به درد این رهبری نمی خورید چون رهبری که از درد و رنج مردم و بی عدالتی ها بی اطلاع باشد به درد جامعه بخصوص از نوع اسلامیش نمی خورد.
انتخابات 88 در پیش روی بود و فرزند من هم به امید روزهای بهتر و با اینکه زمان میرحسین نبود اما با تحقیق فهمیده بود بهترین گزینه است. او هم به همراه بقیه جوانان و مردم ایران امید دیگری گرفت و به خیابان ها آمد و شور و هیجان وصف ناپذیری داشت. هر شب خانه می آمد و با شادی وصف میکرد که این انتخابات با دیگر انتخاب ها فرقی اساسی دارد. امیدوار بود. با دوستانش در شهرهای دیگر هم در تماس بود و می فهمید که همه جا یک صدا موسوی را صدا می زنند. مناظره ها را می دید و از حرکت احمدی نژاد در مقابل موسوی شرمگین بود و همیشه میگفت خداوند مرا ببخشد که دور اول این احمدی نژاد رای دادم. دانشجوی فوق لیسانس و ممتاز برایش باور کردنی نبود که احمدی نژاد با یک کودتای بوسیله وزیر پولدارش بر مسند قدرت بنشیند. با دیگر جوانان برای پس گرفتن رایشان فقط پس گرفتن یک برگ رای به خیابان امدند حتی بر دهانشان چسب زدند تا سکوت کنند. راهپیمایی آرام بود اما با فرمان شما در نماز جمعه حجت بر چاپلوسان درگاهتان تمام شد و جوانان ما را قتل عام کردند که یکی از همه فرزندان ملتم هم فرزند من بود. باور نمی کردم آقای خامنه ای وقتی جسد او را در پزشک قانونی دیدم هنوز بر لبانش مهر سکوت بود. چشمانش باز بود و او میخواست بگوید مادر من هنوز امید دارم. اقای خامنه ای فرزندان ملتم را شکنجه کردند شما سکوت کردید. تجاوز کردند شما سکوت کردید. زندان کردند شما سکوت کردید . از ایران آواره شدند شما سکوت کردید. هیچ می دانید چند ملیون از بهترین سرمایه های این آب و خاک از ایران متواری شدند. تحصیل کردگانی که باید کشور را بسازند نتوانستند زیر ظلم و بی عدالتی تاب بیاورند و رفتند . سپاه شد قاچاقچی مواد مخدر و از زاهدان و افغانستان مواد مخدر ترانزیت کرد به کرمانشاه و کردستان و هیچ احمدی نتوانست جلو او را بگیرد چون معتقد بودند تنها راه زمین گیر کردن مردم شجاع کردستان و کرمانشاه معتاد کردن جوانان آنان می باشد. هزاران میلیارد از ثروت این مملکت را بردند در برزیل و برای مردم برزیل کار و کشاورزی راه انداختند اما جوانان خودمان بیکار بودند و سیل واردات چینی بدست برادران سپاهی به مملکت جاری شد و کارخانه ها تعطیل شدند. آیا هرگز سعی کردید حساب های بانکی مسئولین در خارج از کشور را پیگیری کنید؟ آقای خامنه ای مملکت ویران شده و یک زلزله 12 ریشتری آمده و مملکت را ویران کرده . میدانم که همه این ها را میدانید اما چنان غرق خدایی خود شده اید که دیگر مردم ایران را نمی بینید. به قول نوری زاد هنوز هم دور نشده است . سعی کنید برگردید تا سرنوشت دیگر دیکتاتورها به سراغ شما نیامده آب رفته را برگردانید. بگذارید در تاریخ بنویسند که خامنه ای برگشت و دل مردم را بدست اورد. بگذارید بنویسند که همه دیکتاتورها یک سرنوشت ندارند . بگذار بنویسند میشود از هر نقطه ای برگشت و با قدرتی که دارد ویرانه مملکت را از نو ساخت. هر کدام از ما در سراشیبی عمرمان هستیم بنابراین بیائید یک بار دیگر و با یک انقلاب دیگر اسلام را به قلب های مردم و جوانان برگردانیم. من بعنوان یک مادر شهید  جنبش سبز شما را خواهیم بخشید اگر از همین جایی که هستید برگردید و چاپلوسان را طرد کنید و حق مردم را به انها برگردانید و الا فرادی قیامت مطمئن باشید جلو شما را خواهم گرفت.
مادر داغدار جنبش سبز
منبع: http://nameha.nurizad.info/?p=218